جهان تشیع

جهان تشیع

مقالات علمی، فرهنگی و تاریخی
جهان تشیع

جهان تشیع

مقالات علمی، فرهنگی و تاریخی

ناحیه همگرایی ترک ها، سکا ها و مساژت ها

سکا ماساژت

در ناحیه همگرایی ساکاها و اقوام اورال- آلتایی، سارمات ها، آلان ها و ماساژت‌ها نیرومندترین قوم بایبانگردی بودند که از این ناحیه برخاستند. ماساگت ها نیز از استپ های بالادست به سمت دریاچه اورال، و دشت پهناور قیزیل قوم و باتلاق هایی که بیش از همه به وسیله رود آراکس (سیحون) سیراب می‌شد، سرازیر شدند.
کوروش در انتهای زندگی خود تصمیم گرفت به تاخت و تاز اقوام چادرنشین در ناحیه همگرایی اقوام اورال- آلتایی و هپتالیان با ساکاها، سارمات ها، آلان ها و ماساژت‌ها در مرز جیحون و شمال شرقی ایران پایان دهد.کتزیاس، هردوت، بروسوس، توروگوس و بسیاری از مورخان باستان مرگ کوروش را در نبرد با مساژت ها دانسته اند.
مقاله زیر اطلاعات مفید، هر چند جانبدارانه از سکاها و مساژت ها ارائه می دهد. اما با نگاه کلی به مشترکات اقوامی که در ناحیه بزرگی از تنگه برینگ تا آلتایی، و از استپ های سیبری تا کوه های اورال و از آنجا تا شمال دریای سیاه کشیده می شود، می توان آنها را در مجموعه گروه پراکنده بیابانگرد و چادرنشین اقوام اورال آلتایی جای داد.
 
مناندر (Menander Protector)  در قسطنطنیه به دنیا آمد . اطلاعات اندکی  از زندگی او می دانیم : او تاریخ امپراتوری را از سال 558 تا 582 (پایان سلطنت ژوستینیانوس، سلطنت ژوستین دوم و تیبریوس دوم کنستانتین) بازگو می کند. و اطلاعاتی در مورد مردمان  آوارها ، ساراسین ها ، ترک ها ، لومباردها ، آلان ها و  پارس ها  ارائه می دهد. اکثر مستندات این مقاله مبتنی بر آثار این نویسنده است.
با این مقدمه کوتاه اصل مقاله را در زیر قرار می دهم. با ذکر این نکته که نویسنده در برخی موارد نتیجه جانبدارانه ای از مستندات ارائه شده می گیرد:

مناندر مورخ قرن ۶ میلادی، ترکها را در اکثریت قریب به اتفاق کتاب تاریخش مترادف با سکا آورده است. به عنوان مثال، مناندر می نویسد:
From all of these embassies there had collected at Byzantium one hundred and six scythians of the people called the turks
در میان سفیران بیزانس ترکیه ۱۰۶ سفیر سکا وجود داشت که این مردمان ترک نامیده می شوند

مناندر مورخ قرن شش میلادی در کتاب تاریخ خود از دو قوم هون در قفقاز با نام اوت ایغور utigur و کوترایغور kutrigure نام برده است که قصد داشتند در زمان امپراتور ژوستین به تراکیه یورش برند. نام اویغور در اسم آنها قابل توجه است. مناندر می نویسد آنها هم زبان هستند و هر دو چادر نشین هستند و هر دو یکسان لباس می پوشند و با یکدیگر قوم و خویشی دارند. چیزی که در نوشته های مناندر جالب است و آدم را یاد تومروس قاتل کوروش می اندازد این است که سلطان این اوت اویغورها یک زن با نام آک کاگاس akkagas است که حاکم سرزمین ساکا یا اوت اویغور است. عین نوشته مناندر چنین است:
And passed through the region called akkagas, which is the name of the woman who rules the scythians there, having been appointed at that time by anagai, chief of the tribe of the utigurs
و (والنتینوس رومی) از مناطقی گذر کردند که آک کاگاس نامیده می شد و آن نام یک زن است که حاکم سکاهای آنجاست و توسط آناگای، حاکم قوم اوت اویغور (سکاها) نصب شده است.
از این نوشته به روشنی معلوم است که اوت اویغورها که قبلا توسط مناندر هون نامیده شده بودند، سکا هستند و حاکم این سکاها یا اوت اویغورها زنی به نام آک کاگاس است.
مناندر نام آناگای سکا را در حمله ترک ها به بوسفور در قرن شش میلادی چنین ذکر کرده است:
For anagai was already camped in the area with another force of turks
آناگای در منطقه (بوسفور) با نیروی دیگر ترک اردو زده بود.

                                    ___________________________________________

در برخی از منابع کهن ارمنستان، از جمله تاریخ سبئوس، ترکان خزر با نام تتال Tetal آورده شده است. به عنوان مثال، سبئوس در مورد ترکان خزر یا تتال ها چنین می نویسد:
After the death of Kawad’s son, Xosrov, his son, Ormazd, ruled over the land of Iran [579-90]. [Ormazd’s]
mother, Xosrov’s wife named Kayen, was the daughter of the great Khaqan/Qaqan (Xak’an), king of the
T’etalats’ik. Thus [Ormazd] inherited a bad [nature] from his father’s line, but an even more bestial [nature]
from his mother’s line
پس از مرگ فرزند قباد، یعنی خسرو انوشیروان، فرزند انوشیروان ، یعنی هرمز، بر سرزمین ایران حکومت کرد. مادر هرمز، یعنی زن خسرو انوشیروان، نامش کاین بود. کاین دختر خاقان بزرگ شاه تتال Tetal (ترکان خزر)بود. پس هرمز از طرف پدر، (یعنی انوشیروان) طبیعت و سرشت بد را به ارث برده است ولی از طرف مادر یعنی دختر خاقان خزر، بهترین سرشت خود را به ارث برده است.

سبئوس در مورد جنگ تتال ها یا ترکهای خزر با اعراب در زمان معاویه بن ابوسفیان در آذربایجان کهن می نویسد:

[The Arabs] fled the place heading north toward the people who dwell by the Caspian Gates. They
reached the Chora pass, crossed it, and destroyed all parts of the land by the foot of the mountain. A small
force resisted them [175] [at a place] called the Gate of the Huns and struck at them, for they were the
defenders of the place.
Another army arrived from the T’etal area and the two armies clashed with great violence. The Ishmaelite
army was defeated by the T’etal army which struck at them and put them to the sword.
ترجمه: اعراب به سمت شمال ، جایی که مردمان باب الالباب (دربند آذربایجان) یا درب کاسپین سکونت داشتند، فرار کردند. آنها به دروازه چولی (یکی از دروازه های دربند آذربایجان) رسیدند و از آن عبور کردند و تمام بخش های آن سرزمین دامنه کوهستان را ویران کردند. یک گروه اندک در محلی که دروازه هونها نامیده می شود، با اعراب مقابله کردند، چون وظیفه حفاظت از دروازه هونها به آنها سپرده شده بود. ارتش دیگری از سرزمین تتال ها (ترکان خزر) رسید و با خشونت هرچه تمام ارتش تتال ها (ترکان خزر) با ارتش اعراب مقابله کردند. ارتش اسماعیلی ها ( یعنی اعراب که از نواده های اسماعیل فرزند ابراهیم می باشند) با شمشیر ارتش تتال ها یا ترکان خزر شکست خوردند.

سبئوس قاتل یزدگرد را تتال یا ترک نامیده است. همانطور که در اکثر تاریخ های پس از اسلام، از قبیل گردیزی و طبری و غیره نیز قاتل یزدگرد ساسانی ترک نوشته شده است. سبئوس قاتل یزدگرد را چنین معرفی کرده است:
Now the T’etal troops seized Yazkert and killed him
ترجمه:
حال، نیروهای تتال (ترک) یزدگرد را اسیر کردند و کشتند.

خیلی مهم است این واژه تتال یا ترک در منابع کهن ریشه یابی و تحلیل شود.

                                  ________________________________________

برخی از اسناد ترک بودن ماساژت های کهن که به گفته هرودوت و استرابو و ژوستین و دیودوروس و آریان و  سایر مورخین نامدار در سواحل رود آراز زندگی می کردند:
ایواگوروس پونتوس Evagrius کشیش و واعظ متولد ۳۴۵ میلادی در کتاب historia eccles می نویسد:
Hunni, olim Massagetae,
هون ها همان ماساژت های قدیم هستند.
پروکوپیوس متولد ۵۰۰ میلادی وقتی جنگ پارس و روم را شرح می دهد می نویسد یکی از فرماندهان روم از نژاد ماساژت بود و جالب است که نام فرمانده ماساژت، آی قان است. آی قان یا آی کان به معنای صاحب خون روشن است.
آی قان، آیلین، آیدین، آیتک، آیسان، … همه نام ترکی هستند.
عین نوشته پروکوبیوس چنین است:
Aigan, Massagetae by birth, with six hundred horsemen
آی قان، یک ماساژت، با ۶۰۰ سوارکار

برای ترک بودن ماساژت ها، مورخی به نام تئوفانس متولد اوایل ۵۰۰ میلادی سند است. درست است که کتاب تاریخ تئوفانس به دست ما نرسیده است، ولی فوتیوس متولد ۸۱۰ میلادی در کتاب بیبلیوتکا نوشته های تاریخی تئوفانس را در مورد ماساژتها فاش کرده است. فوتیوس از زبان تئوفانس نقل می کند که :
The Turks, formerly called Massagetae, and by the Persians Kirmikhiones, who live to the east of the Tanais (Don), at this time sent an embassy with gifts to the emperor Justin, beseeching him not to receive the Avars.
ترکها، که قبلا ماساژت نامیده می شدند، و توسط پرشین ها کیرمیخونز (یعنی قرمیزی هون)، در شرق رود ولگا (رود دن) زندگی می کنند. ماساژت ها یک سفیر با هدایا به امپراطور ژوستین (ترکیه بیزانس) فرستادند و آن فرستاده یا سفیر به امپراطور ژوستین گفت که آوارها (ترکهای داغستان) را به خاک ترکیه نپذیرد.
علاقمندان به تاریخ می دانند که بهرام چوبین با استناد به بیشمار منابع مستند با خاقان ترک جنگیده است. سبئوس وقتی می خواهد به این خاقانات ترک و جنگ بهرام با آنها اشاره کند نام ماساژت را استفاده کرده است. قبلا تئوفانس گفته بود که ترکان قبلا ماسازت نامیده می شدند. قبلا هرودوت و استرابو و سایرین به زندگی ماسازتها در کنار رود آراز اشاره کرده اند. به خاطر اهمیت موضوع عین نوشته سبئوس را اینجا می آورم. سبئوس جنگ بهرام با ترکان یا ماساژتها را چنین توضیح داده است:
It was then that this Vahram made war on the king of the Mazk’ut’ who was in those parts on the far side of
the great river. [Vahram] struck at the multitude of his troops, killed the king in battle, and ravished all of the
treasures of that kingdom.
ترجمه:
پس از آن بهرام با شاه مازکوت (به گفته موسی کالان کاتواتسی مازکوتوک یا همان ماساژت) که در نواحی دور رودخانه بزرگ (ماوراءالنهر) زندگی می کرد جنگ کرد و تمام گنجینه شاه (همان ساوه شاه است که نام ساوه از اوست) را غارت کرد
سبئوس در ادامه به اختلاف بهرام با هرمز (معروف به ترک زاد) بر سر غنایم اشاره کرده است که همگی از آن مطلع هستید و اینجا تکرار نمی کنم
علاقمندان به تاریخ می دانند که ماساژت ها شاخه ای از سکاهای کهن هستند و سکاها با استناد به نوشته های سیموکاتا ترک هستند. عین نوشته سیموکاتا چنین است:
Now Chosroes was unable to endure the climax of his misfortunes, and with a handful of bodyguards he escaped from this great and most unexpected peril as fast as his feet would carry him. And having thus been ousted from his kingdom, he left Ctesiphon and crossed the river Tigris; he was in despair about exactly what to do; some advised him to approach the eastern Scythians, whom we are accustomed to call Turks, others to save himself in the mountains of Caucasia or Atrapaïca.
حال، خسرو قادر نبود بدبختی ها را که به اوج خود رسیده بودند، تحمل کند و با چندی محافظ او از این خطر بزرگ و غیرمنتظره با سرعت هرچه تمام فرار کرد و از قدرت کناره گرفت و تیسفون را ترک کرد و از دجله گذشت. او نمی دانست چه کند. برخی ها به او پیشنهاد کردند که نزد سکاهای شرقی برود همان ها که به صورت مرسوم ترک نامیده می شوند. سایرین به وی پیشنهاد کردند که جان خودش را در کوه های قفقاز و آذربایجان یا آتروپایکا یا همان آتروپاتن حفظ کند
علاقمندان به تاریخ می دانند که اشکانیان سکا هستند و برای ترک بودن سکاهای اشکانی نوشته گویاردوس لاودونو سند است:
GuiARDUs Lauduno
گویاردوس لاودونو، کشیش و استاد دانشگاه پاریس ، متولد ۱۱۷۰ میلادی در مورد اشکانیان می نویسد:
«Nam modos qui Turci, vetere sunt nomine Parthi
پارتیان نام قدیم ترک ها است.
یکی دیگر از اسناد ترک بودن سکاهای اشکانی، تاریخ تئوفیلاکت سیموکاتا، مورخ اواخر قرن شش میلادی است. سیموکاتا در کتاب تاریخ می نویسد:
the Roman force being commanded by John and the Persian by the

                                       _______________________________________

Kardarigan. . This is a Parthian title;
ترجمه:
سپاه روم (ترکیه بیزانس) توسط جان رهبری می شد و سپاه پرشین توسط کارداریگان رهبری می شد. کارداریگان لقبی اشکانی است.
مورخ معروف سریانی با نام میکائیل متولد ۱۱۲۶ میلادی در کتاب chronicle در مورد نام کارداریگان اشکانی می نویسد:
In the 15th year of Heraclius the Persians seized the island of Rhodes. Shahrvaraz and Kardarigan (Gharato’gh) descended upon Constantinople
در پانزدهمین سال هراکلیوس، پارس جزایر رودس (در دریای اژه ترکیه) را گرفت. شهربراز و کارداریگان (گارا توغ) در استانبول فرود امدند.
سیموکاتا کارداریگان یا همان گارا توغ را لقبی اشکانی نامیده و گارا توغ به گفته پروفسور یوستی و سایرین واژه ای ترکی به معنای شاهین سیاه است.
برای ترک بودن اشکانیان که دویست سال پیش از میلاد مسیح در آذربایجان بودند موسی کالان کاتواتسی یک سند معتبر است. موسی کالان کاتواتسی می نویسد:
He took half of the relics of St. Zacharias and the blessed Pantaleon with him to the country of Mask’ut’k’ and came into the presence of Sanesan, king of the Mask’ut’k’, who was of the Arsacid family.
او قسمتی از بقایای بدن زکریای مقدس را به همراه پنتلئون مقدس به کشور ماسکوتوک ها (ماساژت ها) برد و نزد شاه ماسکوتوک ها یعنی سن اسن که فامیل ارشک (یا همان ساناتروک)  بود  آمد
نام " سن + اسن" رهبر ماساژت ها که فامیل و همخون  ساناتروک اشکانی است، به روشنی واژه ای ترکی به معنای "تو + سلامت باشی" می باشد. در کتاب دده قورقود نوشته که اسن گلسن یعنی سلامت بیایی.

                                          _____________________________________

از آنجا که سکاهای ترک پیش از هخامنشیان و در زمان مادها در آذربایجان حکومت می کردند و شهر سکاسنه (قره باغ کهن)به گفته استرابو در آذربایجان به نام سکاها نامگذاری شده است، شناخت اسناد هویت ترک سکاها بی نهایت برای روشن شدن تاریخ و فرهنگ آذربایجان با اهمیت است. سیموکاتا مورخ بیزانس روم در عصر ساسانیان، هویت ترک سکاها را چنین فاش کرده است:
A Scythian man who bore the surname Bookolabra (if you should have any desire to learn the clarification of his appellation, I will immediately translate the name into the Greek utterance: (3) magus, that is to say priest, is the interpretation we reach by transforming the Scythian into the noble utterance), at that time
this man performed a foolhardy venture. (4) For he slept with one of the Chagan’s wives and, enticed by brief pleasure, he was caught in the strong snares of death. Suspecting that perchance his crime might be discovered and that he would feel the pangs of the well-known cross-examination, he suborned seven of the subject Gepids40 and made his flight towards his ancestral tribe. (5) These are Huns, who
dwell in the east as neighbours of the Persians and whom it is more familiar for the many to call Turks.
ترجمه:
یک مرد سکا که بوکلابرا نامیده می شد – اگر دوست داشته باشید معنی لقب بوکلابرا را برایتان روشن سازم من بالفور نام او را به زبان یونانی ترجمه خواهم کرد. تفسیری که با ترجمه نام سکایی وی به یونانی می توان داشت این است که نام وی به معنای مغ و کشیش است – در آن زمان این مرد سکا کار احمقانه ای کرد. چون او با زن خاقان (شاه ترکهای آوار) همبستر شد و فریفته لذات گذرا شد و خودش را گرفتار دام مرگ کرد. از آنجا که می ترسید به صورت تصادفی جرمش فاش شود و درد مصلوب شدن را به شدت احساس کند او هفت ژپید (ژرمن) برده را فریفت و به سمت اقوام آبا و اجدادی خود (سکا) فرار کرد. این سکاها هون هستند و در شرق و همسایگی پرشین ها زیست می کنند و آنها را اکثریت افراد ترک خطاب می کنند.
علاقمندان به زبان و دین ترک های سکا می دانند که واژه سکایی bookolabra از واژه ترکی اویغوری Böküler و ریشه böjü به معنای پیشگو و جادو و جذبه اقتباس شده است. یونانیان حرف ű ترکی را ندارند و بجای آن از o استفاده می کنند. اکثریت قریب به اتفاق زبان شناسان ریشه ترکی واژه سکایی بوکولر را بحث کرده اند که محض نمونه از زبان شناسی به نام دانسی لاجوس Danczi lajos مثال می آورم. او در کتاب معروف خود با عنوان ghymes در توضیح واژه ترکی بوکولابرا می نویسد:
Bokolabra/ a mai törökben bokuler/,jelentese bubajos, magus.
ترجمه:
بوکولابرا در ترکی امروزی به معنای جادو است

                                        _______________________________________

سیموکاتا وقتی می خواهد به نبرد حاکمان رومی استانبول و خاقان ترکهای آوار در بلغارستان (همسایگی استانبول) اشاره کند، توصیفی پرشور و زیبا از سرزمین ترکهای بلغارستان کرده است که بسیار خواندنی است:

this place is exceedingly beautiful and elevated, a flat area in the very centre of the mountain, an extensive plain that is bedecked all over with flowery fields. The green of its meadows is a festival and banquet for the eyes.
It has shady haunts which conceal the rider by the leafiness of the wood and produce abundant shelter for wayfarers at the midday hour, when even the inner recesses of the earth are seared by the sun's rays.
And it is a delight to behold, but not easy to describe. Round the place flows an abundance of waters, which does not distress the drinker by its excessive coldness nor enervate the man taking refreshment by the mildness of its communion, so to speak.
Birds, sitting on the young shoots of the trees, entertain the audience rather musically with their tunes, sing for them soothing songs that banish care and obscure the memory of all troubles, and with their airs pass on great tranquillity to wayfarers. Ivy, myrtle, columbine and all the other flowers perfect in a most beautiful harmony a superabundance of intangible luxuriance for the nose, and with their fragrances they enrich the inhabitant, as though they were proffering some heart-warming preparation to the passers-by in an excellent bond of hospitality.
این محل (کشور ترکهای بلغارستان در سواحل دریای سیاه که ماه عسل عشاق آنجا خواهد بود ) ) بی نهایت زیبا و عالی است. یک منطقه ی صاف در وسط کوهها، یک دشت وسیع که با تمام گونه های گل آراسته شده است. سرسبزی دشتهای آن فستیوال و جشن باشکوهی برای چشمان آدمی است.
شکارگاه های سایه واری دارد که سوارکاران را در جنگلی پر از برگ درختان پنهان می سازد و برای مسافران سایه بان های فراوانی از برگ درختان در وسط روز مهیا ساخته است، حتی زمانی که عمیق ترین زوایای زمین با اشعه آفتاب داغ شده باشد.
تماشای آن بسیار لذت بخش است ولی توصیف آن کار ساده ای نیست. اطراف این محل چشمه های فراوانی سرازیر می شود و به قدری خنک است که نوشنده آب را آزرده خاطر نمی سازد و به قدری لطیف و ملایم است که با نوشیدن و تجدید قوا، آدمی را سست و بی حال نمی کند.
پرندگان در بالای جوانه های تازه درختان می نشینند و با موسیقی نغمه هایشان عابرین را سرگرم می سازند. برای عابرین آهنگهای آرامبخش می نوازند و اندوه و پروا را از آنها دور می سازند و ذهن را از تمام مشقات رها می سازند و  با گذر هوایشان یک آرامش بزرگ بر عابرین چیره می شود. پیچک ها، گل های تلفونی،  گل های تاج الملوک و سایر گلهای بسیار زیبا که در هارومونیای زیبایی به کمال رسیده اند، عطر لوکس شان برای حس بویایی  یک جلال و جبروت نامرئی خلق کرده است. عطر زیبای آن ساکنین دشت را غنا بخشیده است. طوری که عبور از کنار  عطر دل انگیز این گلها ، به نظر یک دعوت و آمادگی دسته جمعی  برای پذیرایی از عابرین با خونگرمی و محبت قلبی است

                                     ________________________________________

او وقتی به جنگ ماد و روم اشاره می کند از قلعه پرشین ها یاد می کند که در آن  قلعه کادوسی ها  (جنوب دریای خزر، رشت) نیز هستند. می گوید در آن قلعه پرشین ها ادمهایی با زبانها، نژادها، سنتهای متفاوت زندگی می کنند ولی تنها چیزی که در میان انها مشترک است بدبختی است :))

In it
there were also Kadasenes (the tribe is a barbarous one from Media),18 and in truth others too whose
fate had been to suffer misadventure, and the fort embraced a common congregation of men in distress.
(6) So common misfortunes brought harmony to the different races and those divided by race, custom,
and speech were trained in concord by their affinity in sufferings and were united with their brother in
distress

                            different races and those divided by race, custom,
and speech

                                  ________________________________________

     

سیموکاتا می گوید پرشین ها به ترکان غرامت می پرداختند. وقتی ترکها مبلغ غرامت را بالا بردند، بین بهرام چوبین و ترک ها  جنگ در گرفت. ترکها توسط بهرام شکست خوردند و طلاها و ثروتهای ترکان توسط بهرام به غارت برده شد و ترکان تضعیف شدند. پس از اینکه ترکان و به گفته سیموکاتا سکاها تضعیف شدند، بهرام به سوان و کولخییس یورش برد. اهمیت این مساله در مترادف آوردن سکا و ترک است. عین نوشته سیموکاتا چنین است:

 When Turkish affairs had proceeded according to his intention, he stretched out his sword against
Suania, since the Scythian array had been debilitated by the Persians
ترجمه:
وقتی کار ترکان طبق خواست بهرام پیش برده شد او شمشیرش را به سمت سوان (گرجستان(  دراز کرد چون  سکاها توسط پرشین ها تضعیف گشته بودند.
سیموکاتا می گوید پرشین ها به هونها ترک می گویند. این نشان میدهد که واژه ترک بیشتر در پرشیا رایج بود در سایر سنتهای تاریخ نویسی از سکا و هون و ماساژت و تتال و خزر... استفاده می شد. عین نوشته سیموکاتا چنین است:
 
after the Huns, who dwell towards the north-east and whom it is customary for Persians to call Turks, had been outfought exceedingly mightily, so to speak, by
Hormisdas the king of the Parthians, Baram transferred the war to Colchis
ترجمه:
پس از شکست هونها - همانها که در شمال شرقی پرشیا زندگی می کنند و پرشین ها معمولا بدانها ترک می گویند و به سختی توسط هرمز شاه اشکانیان شکست خوردند، بهرام چوبین به سمت کولخیس لشکر کشید (چون همانطور که در بالا اشاره شد خیال بهرام از بابت سکاها و تضعیف شان راحت شده بود)

                                      _________________________________________-

همانطور که قبلا استرابو و موسی کالان کاتواتسی و موسی خورنی به نقش مهم اسب در دین ماساژتها و خزرها و سکاهای اشکانی اشاره کرده بودند، سیموکاتا نیز به نقش  اسب در پرستش مادها  با ثبت متن سخنرانی ژنرال رومی اشاره کرده است. سیموکاتا از زبان ژنرال رومی دین مسیحیت و دین مادها را چنین مقایسه می کند:
Ours is not a false religion, nor have we set up spurious gods as leaders; we do not have a god who is scourged, since we do not elect a horse for worship; (15) we do not do obeisance to a god that turns to ashes, who is now ablaze but is soon not even visible; smoke and fuel do not constitute religion, but their fading proves their falsehood

دین ما (مسیحیت) دین دروغین نیست. ما خدایان جعلی را به مثابه رهبران خود بر نمی گزینیم. ما خدایی نداریم که شلاق زده شود چون ما اسب را برای پرستش بر نمی گزینیم. ما خدایی را که به خاکستر بدل می شود، خدا نمی شناسیم، همان که حال شعله می کشد و اندکی بعد نیست خواهد شد. دود و خاکستر دین نمی شود. فانی بودن آنها نشانه دروغین بودن آنهاست.

سیموکاتا می گوید در میان پرشین ها یک دین، یک زبان و یک نژاد واحد وجود ندارد:

the different races and those divided by race, custom,and speech

یعنی در میان پرشین ها نژادها متفاوت است . پرشین ها از لحاظ نژاد و سنت و زبان متفاوت هستند

                             _____________________________________________

سیموکاتا می نویسد، شورشیان بر علیه هرمز، پدر خسروپرویز،  بر سر او چنین فریاد زدند:
that man who left no Persian custom free from tyranny, who ruled like a bandit,
who adulterated his power with violence, who poured down a deluge of murders throughout the whole period of his rule, who with corpses almost made the Tigris dry land, the man who created an abundance in tombs, fattened the sword on blood, and procured a dearth of men, so that by fortifying wickedness through depopulation he might obtain immortality for tyranny
آن مرد (هرمز) کسی که هیچ سنت پرشیا را آزاد از ظلم فرو نگذاشت. کسی که مثل باند تبهکار حکومت کرد کسی که با خشونت از قدرتش سوء استفاده کرد. کسی که دریایی از مرگ و کشتار در سرتاسر حکومتش به راه انداخت. کسی که با جنازه های فراوان تقریبا رود دجله را خشکاند و به سرزمین بایر بدل کرد. مردی که قبرهای زیادی خلق کرد. شمشیرها را با خون انسانی ضخیم ساخت. حیات انسانی را قحطی زده کرد با تقویت بزدلی از طریق کاستن از تعداد نفوس او ظلم خود را جاودانه می ساخت

                                _________________________________________________

قبلا پروکوپیوس نوشته بود که هفتالیان هون هستند و در اکثریت قریب به اتفاق منابع هون ها ترک نامیده شده اند. اما سیموکاتا به روشنی به ترک بودن هفتالیان تاکید کرده است. استالین و رضاخان دست در دست هم داده بودند بلکه بتوانند به بهانه شبه علمی شرق شناسی )  ، نام و یاد ترک را از تاریخ آسیای میانه و قفقاز و ایران حذف کنند، اما زهی خیال باطل. سیموکاتا ترک بودن هفتالیان که اجداد سامانیان پس از اسلام هستند را چنین به روشنی توضیح داده است:


he approached the Hun tribes whom history has almost universally recognized as Turks.21 He was then entertained most hospitably by the king of the Hephthalites and he acquired very considerable forces; he defeated his opponents in battle, returned to the palace, and regained power  
او (قباد که به خاطر قاتل بودنش مردم او را از قدرت به زیر کشیده و به زندان افکنده بودند)به اقوام هون نزدیک شد همانها که تاریخ به صورت جهانشمول آنها را ترک می شناسد. قباد (پدر انوشیروان) توسط شاه هفتالیان (هونها یا ترکها) به گرمی استقبال شد و قدرت زیادی کسب کرد. او دشمنانش را در نبرد شکست داد و به کاخ برگشت و قدرت را دوباره به دست گرفت.
خواجه رشیدالدین فضل الله در ترک نامیدن سامانیان به خطا سخن نگفته است. نوشته های سیموکاتا در مورد هون های هفتالی ترک، صدق نوشته های خواجه رشیدالدین فضل الله در جامع التواریخ را ثابت می کند.

                               _________________________________________

استرابو مورخ و جغرافیدان  64 قبل از میلاد ، در کتاب جغرافیا در مورد ساکاها می نویسد:

The Sacæ had made incursions similar to those of the Cimmerians and Treres, some near their own country, others at a greater distance. They occupied Bactriana, and got possession of the most fertile tract in Armenia, which was called after their own name, Sacasene. They advanced even as far as the Cappadocians, those particularly situated near the Euxine; who are now called Pontici
ساکاها مثل کیمیری ها و تررها به فواصل نزدیک کشور خود و فواصل دور یورش می برند. ساکاها باکتریانا و مناطق حاصلخیز ارمنستان را اشغال کردند و به نام خود، سکاسنه نامیدند. آنها حتی تا کاپادوکیه (ترکیه) پیش رفتند. آنها در سواحل دریای سیاه که حال دریای پونتیک نامیده می شود سکونت یافتند.
 
استرابو می نویسد نژاد و فرهنگ آلبان (آذربایجان)  کاملا مشابه نژاد و فرهنگ فریگیا یا همان ساکاریای قدیم در بیزانس ترکیه است. یعنی هر دو سکا هستند.  هر دو معابدی باشکوهی برای  دین ماه پرستی و خورشید پرستی دارند.

همچنین استرابو اشکانیان را ساکا نامیده است:

Afterwards Arsaces, a Scythian... invaded Parthia
ترجمه: بعدها، ارشک، از نژاد سکا، به سرزمین پارت یورش برد.

از آنجا که اشکانیان و ساکاهای عصر مادها نقش برجسته ای در تاریخ و فرهنگ آذربایجان ایفا نموده اند، شناخت هویت ساکاها بسیار با اهمیت است.  سیموکاتا هویت ترک سکاها را چنین به روشنی فاش ساخته است:

he was in despair about exactly what to do; some advised him to approach the eastern Scythians, whom we are accustomed to call Turks, others to save himself in the mountains of Caucasia or Atrapaïca.
او (خسرو پرویز)  نومید بود و دقیقا نمی دانست چه کاری باید انجام دهد. برخی به او نصیحت کردند که به سکاهای شرق نزدیک شود همانها که ما معمولا ترک می نامیم. سایرین به او گفتند به کوههای قفقاز یا آتروپایکا (آذربایجان) برود و خودش را نجات دهد.

                             __________________________________________________

سیموکاتا وقتی جنگ بهرام چوبین را با امپراطوری روم بیزانس در ساحل دریاچه ارومیه و گنزه یا همان لیلان آذربایجان توضیح می دهد می گوید در  سپاه بهرام که از مادها تشکیل شده است، 6 هزار یهودی که به گفته سیموکاتا از بازماندگان فراریان بابل قدیم  هستند،  ترک می باشند و به دست سردار رومی اسیر شدند. رومیان آنها را به دشمن بهرام یعنی خسروپرویز تحویل دادند. خسروپرویز اکثر ترکهای یهودی اسیر  را با شمشیر کشت و بقیه را زیر پای فیلهای جنگی له کرد. سیموکاتا می گوید آنها در پیشانیشان علامت صلیب دارند. چون کشیش های سریانی که به تبلیغ مسیحیت به سرزمین سکاها رفته بودند می گفتند اگر در سرتان نماد صلیب داشته باشید از مرگ می رهید.
حضور یهودیان ترک خزر در سپاه ماد بهرام چوبین که سیموکاتا به آنها سکاهای شرقی نام می نهد، ثابت می کند که سلجوقیان اولین و آخرین ترکانی نبودند که در آذربایجان سکونت داشتند. همچنین سکا نامیدن یهودیان خزر سند دیگری بر ترک بودن سکاها می باشد.
عین نوشته سیموکاتا چنین است:
And completely disrupted the cohesion of the Median formation....six thousand Babylonian fugitives came to a certain hillock in a bid for salvation; but the Romans encompassed the hillock and overpowered the fleeing force. Then they took many prisoners and led them in chains to Chosroes.
و پیوستگی سپاه ماد (سپاه بهرام ) کاملا از بین رفت... شش هزار فراری بابل (یعنی یهودیانی که سیموکاتا در صفحه قبل آنها را توضیح داده و بازماندگان فراریان بابل قدیم هستند) به تپه ای آمدند و دعای رستگاری برای خود خواندند. اما رومی های بیزانس تپه را محاصره کردند و بر نیروهای فراری یهودی غلبه یافتند
And so the Persian king handed over some to the jaws of the sword, while others he presented as toys for the feet of the beasts. When he had learned that some of the captives were of the Turkish race, he sent them to the emperor Maurice to publicize Roman strength and offer the emperor first-fruits of victory.
بنابراین شاه پرشیا (خسروپرویز) برخی از آنها را به لبه تیغ شمشیر سپرد و بقیه را مثل اسباب بازی به پای حیوانات (یعنی فیل های جنگی که در سطرهای قبلی توضیح داده شده) انداختند. وقتی خسرو پرویز دانست که برخی از اسرا نژاد ترک دارند او انها را به امپراطور موریس (در ترکیه) فرستاد تا قدرت روم بیزانس را همه جا به رخ بکشد و اولین میوه پیروزی را به وی ارزانی دارد.
On their foreheads was inscribed the sign of the Lord's passion, which is called a cross by the ministers of the Christian religion. So the emperor enquired what was the meaning of this mark on the barbarians. And so they declared that they had been assigned this by their mothers: for when a fierce plague was endemic among the eastern Scythians, it was fated that some Christians51 advised that the foreheads of the young be tattooed with this very sign. The barbarians in no way rejected the advice, and they obtained salvation from the counsel.
در پیشانی اسرای یهودی علامت عشق به مسیح حک شده بود که توسط نمایندگان دین مسیحیت صلیب نامیده می شود. امپراطور از آنها پرسید که معنی این علامت صلیب در پیشانی اسرای بربر به چه معنی است؟ و گفته شد که آن توسط مادرانشان در پیشانی شان حک شده است. چون وقتی مرض طاعون مسری در میان سکاهای شرق گسترش یافت، در آن زمان برخی از مبلغین مسیحی توصیه کردند که پیشانی جوانان را با این علامت صلیب خال کوبی کنند. بربرها توصیه کشیش ها را به کار بستند و آنها توسط کنسول مسیحی رستگاری یافتند

                                      ___________________________________--

سیموکاتا در مورد ترکان سغد و باکتریانا در ماوراء النهر می نویسد:
The Turkish nations take pride in two things above all: for they claim that from the very beginning of time they have never witnessed an epidemic of plague,45 and that there is a dearth of earthquakes in that land. But Bakath, a city founded once long ago by the Onogurs, was razed by earthquakes, and Sogdoane has experienced both plagues and earthquakes

ملت های ترک به دو چیز بیش از هرچیز دیگری می بالند: آنها مدعی هستند که از قدیم الایام آنها هرگز شاهد طاعون مسری نشده اند و همچنین زلزله در سرزمین آنها نادر است. اما باکتریانا bakath شهری که در قدیم الایام توسط ترکان اون اغور احداث شد، با زلزله ویران شد و همچنین سغد (که به باور سیموکاتا سرزمین ترکان است) هم طاعون و هم زلزله را تجربه کرد
حذف نژاد پرستانه ترک از ماورالنهر و آسیای میانه در تضادی آشکار با عقل و بیشمار اسناد موثق تاریخی است

                                     ___________________________________-

یکی دیگر از اسناد ترک بودن سکاها نوشته های مستند مناندر ، مورخ قرن 6 میلادی بیزانس است. مناندر ترک بودن سکاها را در کتاب تاریخ خود چنین فاش کرده است:
When the sogdians told sizabul what had occurred, he himself sent another embassy to the Persians, since he wished to establish friendly relations between them and his own state. When this second Turkish embassy arrived, the king, after discussion with the Persian high officials and with katulph, dicided that because of the untrustworthy nature of the scythians it was completely agaist Persian interest to establish friendly relation with the turks.

وقتی مردمان سغد به سیزابول (خاقان ترکان) گفتند که چه رخ داده است، سیزابول سفیر دیگری به پرشیا فرستاد. چون سیزابول تمایل داشت که روابط دوستانه ای بین پرشیا و دولت خودشان (در سغد) برقرار باشد. وقتی دومین سفیر به پرشیا رسید، شاه (انوشیروان) بعد از بحث با کاتولف و مقامات عالی پرشیا تصمیم گرفت که به علت طبیعت غیرقابل اعتماد سکاها (= ترکها) ، این کاملا برخلاف منافع پرشیا بود که روابط دوستانه ای با ترکها برقرار کند.

                                      ______________________________________

مناندر، مورخ بیزانس قرن 6 میلادی،  به روشن ترین شکل ممکن هویت ترک سکاها را چنین فاش ساخته است:


When the turks, who had formerly been called the sacae, sent an embassy to Justin concerning peace, the emperor decided to send an envoy to the turks.

وقتی ترک ها، همانها که قبلا ساکا نامیده می شدند، یک سفیر پیش امپراطور ژوستین در مورد پیمان صلح بین ترک و بیزانس فرستادند، امپراطور تصمیم گرفت یک سفیر پیش ترکان اعزام کند

                                     _________________________________________

مناندر، مورخ قرن 6 میلادی،  حاکمیت ترکان در زمان امپراطور ژوستین (569 میلادی) در سغد را چنین توصیف کرده است:
At the beginning of the fourth year of justin’s reign an embassy from the turks came to Byzantium. As the power of the turks increased, the sogdians, who were earlier subjects of the ephthalites and now of the turks, asked their king to send an embassy to the Persians, to request that the sogdians be allowed to travel there and sell raw silk to the medes. Sizabul agreed.
در آغاز سال چهارم حکومت ژوستین (569 میلادی) یک سفیر از ترکان به بیزانس ترکیه امد. وقتی قدرت ترکان افزایش یافت، مردمان سغد که قبلا تحت حاکمیت هفتالیان بودند و الان تحت حاکمیت ترکان قرار دارند از شاه شان (سیزابول خاقان ترک) درخواست کردند که اجازه دهد مردم سغد به ماد سفر کنند و در آنجا ابریشم بفروشند. سیزابول پذیرفت.
مناندر در ادامه می گوید که خسرو انوشیروان  درخواست  مردم سغد را نپذیرفت و با ریختن زهر در غذای سفیران سغد انها را مسموم ساخت و این امر بارها تکرار شد و بالاخره موجبات وقوع جنگ بین ایران و ترکان سغد شد.
مناندر در ادامه به سفیران ترک سغد به بیزانس روم اشاره کرده که ماموریت آنها رساندن نامه ای از خاقان ترک به خط سکایی   ( به گفته مناندر written in scythian ) به امپراطور ژوستین بودند.
مناندر می نویسد امپراطور ژوستین سفیرانی را به سرزمین هفتالیان سغد ارسال می کند و به محض ورود سفیران روم ترکان در سغد آهن را برای فروش نزد سفیران روم می آورند و هدف انها این بود که نشان دهند ترکان معادن آهن دارند. متن اصلی نوشته مناندر چنین است:
When zemarchus and his companions had completed a journey of many days, they enterd the land of the sogdians. At this point they dismounted from their horses, and certain turks…offered them iron
وقتی زمارچوس (سفیر امپراطور ژوستین) و همراهانش طی چند روز سفر به سغد رسیدند آنها از اسبانشان پیاده شدند و ترکهای معینی به آنها آهن (برای فروش) دادند
مناندر می گوید ترکهای دیگر که به زبان سکایی صحبت می کنند نزد سفرای رومی آمدند و پیشگویی و دعا می خواندند و طبل می زدند. ترک و زبان سکایی در نوشته های مناندر بسیار بااهمیت است. عین نوشته مناندر چنین است:
Certain others of their own tribe appeared, who, they said, were exorcisers of ill-omened things and they came up to zemarchus and his companions. They took all of the baggage that they were carrying and placed it on the ground. Then they set fire to branches of the frankincense tree, chanted some barbarous words in their Scythian tongue, making noise with bells and drums,…
برخی دیگر از همان قوم معین (قوم ترکهای معین  آهن فروش که در سطر قبل گفته شده است) پیش زمارچوس سفیر روم و همراهانش آمدند و چیزهای شوم و بدیمن را از روح خارج می ساختند. آنها کیف سفرا را گرفتند و روی زمین گذاشتند. آنها شاخه های درخت کندر را آتش زدند و واژگان بربری به زبان سکایی شان (= ترکی شان)  زمزمه کردند و با  طبل همهمه و داد و فریاد می کردند....
مناندر در ادامه به اداها و چشم سفید کردن های ترکان جادوگر و پیش گو برای تزکیه روح سفرای رومی از  چیزهای شوم اشاره کرده که اینجا به تفصیل نمی آورم.
مناندر در ادامه می گوید سفرای روم پیش خاقان ترک در سغد رفتند و خاقان ترک در کوهی به نام اک داغ به معنای کوه طلایی نشسته بود. این ثابت می کند که هفتالیان که به گفته پروکوپیوس و سیموکاتا ترک و هون هستند، اشتباه نبوده است. عین نوشته مناندر چنین است:

                               _______________________________________________-

When these things had been done in this way, they travelled with those appointed to this task to the place where the khagan was, on a mountain called ektag or “golden mountain” in greek
وقتی  کارها بدین طریق انجام شد آنها (سفرای روم بیزانس) توسط راهنمایان به جایی که خاقان بود یعنی به کوهی که اک داغ نامیده می شد (در سغد) برده شدند. اک داغ به زبان یونانی یعنی کوه طلایی
مناندر در ادامه می گوید خاقان ترک( سیزابول) به سفیر روم (یعنی زمارچوس) زنان برده که در جنگ با مردمان kherkhir  (همان قرقیز؟؟ است)اسیر خاقان شده بودند هدیه کرد.
مناندر در ادامه حین اشاره به جنگ پرشیا و ترکان از لقب و عنوان جانشین منیاخ رهبر هفتالیان چنین یاد کرده است:
With them he sent another envoy, since the former one, maniakh, had died. His successor’s name was tagma, and his title was tarkhan
به همراه آنها خاقان سفیر دیگری را فرستاد چون سفیر قبلی، منیاخ (رهبر هفتالیان) مرده بود. جانشین منیاخ نامش تاغما بود و لقبش طرخان.
مناندر در ادامه می گوید که فرزند منیاخ نیز مثل پدرش لقب طرخان یافت . علت آن این بود که رهبر هفتالیان یعنی منیاخ روابط بسیار دوستانه و وفادارانه ای با خاقان داشت. اینها درست برعکس خسرو انوشیروان است که به گفته مناندر خسرو انوشیروان به زن رهبر هفتالیان تجاوز کرده بود.
نام اک داغ در سغد زمان امپراطور ژوستین و نام طرخان در میان هفتالیان و گفته های سیموکاتا و پروکوپیوس در مورد هفتالیان که هون و ترک هستند، تمام سفسطه های تاریخ سازان پهلوی را ابطال می سازد.

                          _______________________________________________

    When these things had been done in this way, they travelled with those appointed to this task to the place where the khagan was, on a mountain called ektag or “golden mountain” in greek
وقتی  کارها بدین طریق انجام شد آنها (سفرای روم بیزانس) توسط راهنمایان به جایی که خاقان بود یعنی به کوهی که اک داغ نامیده می شد (در سغد) برده شدند. اک داغ به زبان یونانی یعنی کوه طلایی
مناندر در ادامه می گوید خاقان ترک( سیزابول) به سفیر روم (یعنی زمارچوس) زنان برده که در جنگ با مردمان kherkhir  (همان قرقیز؟؟ است)اسیر خاقان شده بودند هدیه کرد.
مناندر در ادامه حین اشاره به جنگ پرشیا و ترکان از لقب و عنوان جانشین منیاخ رهبر هفتالیان چنین یاد کرده است:
With them he sent another envoy, since the former one, maniakh, had died. His successor’s name was tagma, and his title was tarkhan
به همراه آنها خاقان سفیر دیگری را فرستاد چون سفیر قبلی، منیاخ (رهبر هفتالیان) مرده بود. جانشین منیاخ نامش تاغما بود و لقبش طرخان.
مناندر در ادامه می گوید که فرزند منیاخ نیز مثل پدرش لقب طرخان یافت . علت آن این بود که رهبر هفتالیان یعنی منیاخ روابط بسیار دوستانه و وفادارانه ای با خاقان داشت. اینها درست برعکس خسرو انوشیروان است که به گفته مناندر خسرو انوشیروان به زن رهبر هفتالیان تجاوز کرده بود.
نام اک داغ در سغد زمان امپراطور ژوستین و نام طرخان در میان هفتالیان و گفته های سیموکاتا و پروکوپیوس در مورد هفتالیان که هون و ترک هستند، تمام سفسطه های تاریخ سازان پهلوی را ابطال می سازد.

                       _____________________________________________

مناندر مورخ قرن ۶ میلادی، ترکها را در اکثریت قریب به اتفاق کتاب تاریخش مترادف با سکا آورده است. به عنوان مثال، مناندر می نویسد:
From all of these embassies there had collected at Byzantium one hundred and six scythians of the people called the turks
در میان سفیران بیزانس ترکیه ۱۰۶ سفیر سکا وجود داشت که این مردمان ترک نامیده می شوند

مناندر مورخ قرن شش میلادی در کتاب تاریخ خود از دو قوم هون در قفقاز با نام اوت ایغور utigur و کوترایغور kutrigure نام برده است که قصد داشتند در زمان امپراتور ژوستین به تراکیه یورش برند. نام اویغور در اسم آنها قابل توجه است. مناندر می نویسد آنها هم زبان هستند و هر دو چادر نشین هستند و هر دو یکسان لباس می پوشند و با یکدیگر قوم و خویشی دارند. چیزی که در نوشته های مناندر جالب است و آدم را یاد تومروس قاتل کوروش می اندازد این است که سلطان این اوت اویغورها یک زن با نام آک کاگاس akkagas است که حاکم سرزمین ساکا یا اوت اویغور است. عین نوشته مناندر چنین است:
And passed through the region called akkagas, which is the name of the woman who rules the scythians there, having been appointed at that time by anagai, chief of the tribe of the utigurs
و (والنتینوس رومی) از مناطقی گذر کردند که آک کاگاس نامیده می شد و آن نام یک زن است که حاکم سکاهای آنجاست و توسط آناگای، حاکم قوم اوت اویغور (سکاها) نصب شده است.
از این نوشته به روشنی معلوم است که اوت اویغورها که قبلا توسط مناندر هون نامیده شده بودند، سکا هستند و حاکم این سکاها یا اوت اویغورها زنی به نام آک کاگاس است.
مناندر نام آناگای سکا را در حمله ترک ها به بوسفور در قرن شش میلادی چنین ذکر کرده است:
For anagai was already camped in the area with another force of turks
آناگای در منطقه (بوسفور) با نیروی دیگر ترک اردو زده بود.
یک نکته جالب دیگر این است که مناندر نام ترک های آوار را به صورت uarkhonitai یعنی آوار خونز یا آوار هون ضبط کرده است. آوارها، اوت اویغورها، اون اویغورها، کورتراویغورها، اسلاوها، هفتالیان، ژپیدها، بلغارها…. همگی در قرن ۶ میلادی به گفته سیموکاتا و مناندر تحت حاکمیت سکاهای ترک بودند

                                      _________________________________________

مناندر مورخ قرن شش میلادی، حضور ترکان ساویر و آلان ها را در آذربایجان چنین به روشنی توضیح داده است:
During the reign of Tiberius Caesar the generals of the romans invaded Albania, took hostages from the sabirs, alans, and other tribes and came to Byzantium

در دوران حکومت تیبروس قیصر، ژنرالهای رومی به آلبانیا (آذربایجان کهن) یورش بردند و در آذربایجان، ترکان ساویر، آلان و سایر اقوام را اسیر کردند و به روم بیزانس بردند.

مناندر در مورد ترکان ساویر در آذربایجان می نویسد:
When they had invaded Albania, they had not removed all the sabirs and albani together but had withdrawn trusting to their hostage:
وقتی آنها (رومیان بیزانس) به آلبان (آذربایجان) یورش بردند آنها تمام سابیرها و آلبانها را باهم دور نکردند بلکه کار عقب نشینی به عهده گروگانها سپرده شد.

مناندر در ادامه می نویسد:


 They again invaded Albania, compelled the sabirs and albani to treat with them, and transplanted the whole population to our side of the river cyrus, so that in the future they would be living on roman territory


آنها (رومی ها) دوباره به آلبان (آذربایجان) یورش بردند و سابیر ها و آلبانها را مجبور ساختند تا با رومیان مدارا کنند و تمام جمعیت را به سمت مایل به روم رودخانه کر جابجا کنند تا در آینده آنها تحت حاکمیت روم زندگی کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد