علم:
در عرصه علوم تجربی پژوهشی علمی است که نتایج آن معلوم نشده باشد، و نتیجه با محک تجربه معلوم و قابل وصول باشد. تعمیم این اعتبار از تعریف پژوهش های علمی به گزاره های علوم انسانی و اجتماعی ناشی از اغواگری و فرافکنی دیدگاه های اثبات پذیری پوزیتویسم و یا ابطالگرایی پوپر می باشد.
یک پژوهشگر، محقق و دانشمند در عرصه علوم تجربی چه با روش اثبات پذیری یا ابطالگرایی در جهت وصول به نتیجه مطلوب، فرضیه یا پروژه مورد نظر خود را مورد آزمون و خطا قرار می دهد تا به اثبات یا ابطال فرضیه خود رهنمون شود. به عبارت دیگر هر چند در ابتدا نتیجه مورد تایید قرار نگرفته است، اما کماکان نتیجه به عنوان یک ایده ذهنی فرا روی او قرار دارد و او رفته رفته با آزمون و خطا در صدد رسیدن به نتیجه غایی است.
به لحاظ حضور نتیجه، تنها تفاوتی که میان یک تئوری انتزاعی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی با فرضیه یک پژوهشگر و محقق در عرصه علوم تجربی وجود، مقدمات حصول به نتیجه در روند کلی و یا لوازم وصول نتیجه با روش تدریجی است.
پژوهشگران حوزه علوم انسانی و علم الاجتماع معمولا با دو شیوه "انگیزه های رانه ای" و یا با" جاذبه های ایده ای" در جهت وصول به نتیجه و هدف غایی گام بر می دارند.
یا در ابتدا نتیجه، مقصود و هدف غایی به طور کامل و مطلق در انتهای روند و سیستم فکری قرار دارد و یا اینکه رفته رفته طی چینش مقدماتی شکلواره نتیجه و هدف غایی به منصهه ظهور می رسد.
برخی مفاهیم کلی و ایده های ذهنی با شکلواره ای کامل و مطلق شکل می گیرد و آنگاه جاذبه آن ایده ذهنی، او را ملزم به طراحی مقدمات و ارائه دلایل و اقامه برهان در یک سیستم و نظام منظبط فکری می سازد.
جاذبه های ایده ای ناگزیر به ایجاد و ابداع واژه ها و اصطلاحاتی جهت ارتباط با انفصال فکری، و انقطاع حاصل در مقدمات می سازد. در این روش اکثر فلاسفه متقدم از افلاطون و هگل و کانت و مارکس با ایده های مداین فاظله و اوتوپیا قرار دارند. اتوپیای افلاطون، جامعه بی طبقه مارکس، روح مطلق و دولت ایده آل پروسی هگل و اخلاق مطلق کانت نمونه کاملی از جاذبه های ایده ای است.
حد واسط بین جاذبه های ایده ای با وصول نتایج تجربی، رانه های انگیزه ای است. در این شیوه برخی انگیزه ها، دغدغه ها و شرایط فکری و ذهنی رفته رفته در کنار هم قرار می گیرند و مقدمات شکل گیری یک ایده کامل را فراهم می سازند. این شیوه وصول به نتیجه، اکثر فلاسفه متاخر از نیچه تا عصر حاضر را در بر می گیرد. خصوصا در بر گیرنده ایده های فلسفی نازیسم و فاشیسم است، که از عرصه عمل وارد حوزه نظر گشته است.
اما در عرصه علوم تجربی علی رغم وجود رانه های انگیزه ای و تدریج در جهت وصول نتیجه، از نظر لوازم و روش تحقیق متفاوت با دو نمونه مذکور است.
در این شیوه نتیجه با شکلواره ای کامل وجود ندارد و پژوهشگر عرصه علوم تجربی رفته رفته و با آزمون و خطا به نتیجه و هدف غایی راهبر می شود.
این بدین معنا نیست که نتیجه معدوم الذهن و کاملا فاقد جاذبه های ایده ای است. همیشه یک نتیجه ایده آل از یک فرضیه وجود دارد، که خود را در روند تدریجی آزمون و خطا نشان می دهد.
پوپر برای گزاره های علوم تجربی روش ابطال پذیری ارائه می نماید، و از همین روش جهت منکوب ساختن جاذبه های ایده ای بهره می گیرد، اما برای علم الاجتماع نسخه مهندس اجتماعی را پیشنهاد می نماید.
در این پیشنهاد مهندس اجتماعی به مانند یک مکانیک در نظر گرفته می شود که بدون لحاظ نتیجه غایی، ماشین اجتماع را هدایت می نماید.
این ماشین در مسیر مستمر و در مقاطعی از حرکت تعمیر و قطعاتی تعویض و به شتاب و تکامل آن افزوده می شود.
و این در حالی است که دقیقا نتیجه در مدارج حرکت مندرج بوده است. و این پیشنهاد از لحاظ نامعلوم بودن نتیجه، دارای کثیری از نتایج مبهم و منقطع در فواصل زمانی است!
قطعا در این شیوه نیز جاذبه های ایده ای در حد چشم انداز و افق اجتماعی وجود دارد و نمی توان مهندس اجتماعی را به لحاظ یک امر واقع فاقد رانه های انگیزه ای دانست.
پوپر علی رغم نفی ایدآلیسم، در این پیشنهاد سخت در فضای غیر واقع و ایده آل، مهندس اجتماعی خود را همانند یک ماشین طرح می نماید، که مابه ازاء خارجی ندارد.
پوپر با اغواگری و تعمیم ابطال پذیری گزاره های علوم تجربی به علوم انسانی، اجتماعی و متافیزیک، آن را ابطال ناپذیر و غیر علمی می نامد. همانطور که با نفی روایت های کلان و نسخه پیچی های کلی، به ارائه نسخه های کلی و نفی تاریخ پردازان می پردازد. و با نفی ایدئولوژی خود به ارائه فربه ترین ایدئولوژی شیطانی اقدام می نماید.
پوپر با مطلوب مطلق انگاشتن ابطال گرایی به دواری مطلق در تمام علوم می پردازد، و با مطلوب مطلق انگاشتن دموکراسی، به دواری مطلق در تمام نظامهای سیاسی اقدام می نماید. و این بزرگ ترین نیرنگ تاریخی در تاریخ علم و دانش است.
اگر مک کارتیسم خیانت به بنیان های لیبرالیسم و سرمایه داری در عرصه عمل و سیاست بود، پوپر مک کارتیسم مآبی تمام عیار و خیانت علمی در حوزه بحث و نظر بود.
تعاریف پوزیتویسم اثبات پذیری و یا ابطالگرایی از علم محدود به عرصه علوم تجربی است، و تعمیم آن به حوزه علوم انسانی و هستی شناختی ناشی از خلط مرزها و حریم هاست.
در واقع اعطای عنوان علم به امور واقع، در شور و غوغای رونسانس و در فضای مملو از احساس برتری فن و صنعت و تولید اتفاق افتاد. یک انفعالی بود در برابر افراط و یکه تازی فلسفه اسکولاستیک و توهمات انتزاعی رایج در حوزه فکر و اندیشه. اکنون با برتری پوزیتویسم بر جو توهمات فلسفی، علوم تجربی در صدد تحمیل تعاریف خود به صورت مطلق بر حوزه های علوم انسانی و اجتماعی است، حوزه هایی که در مقدمات و روش وصول به نتیجه و هدف غایی سنخیتی با علوم تجربی ندارد.
آنچه که معنای واقعی و اصیل علم را به طور مطلق مصادره و مایملک خود ساخته علوم تجربی و عرصه های فن و صنعت و تکنولوژی است. آزمون، اثبات پذیری و ابطالگرایی همگی در راستای باز تعریف علوم تجری است. در واقع علم تجربی بخشی از مهارت های عینی و واقعی است که نقش رانه ها و انگیزه های وصول به علم حضوری و حصولی را ایفا می نماید. ماموریت و روش کار یک محقق و پژوهشگر سیر از جزئیات تجربی علمی به مبانی و مبادی علوم انسانی، علوم اجتماعی و علم هستی شناختی است.
فیزیک نیوتون و نسبیت انیشتین به عنوان علوم تجربی، ضمن کارآمدی در موارد جزیی و در عرصه فن و صنعت و تکنلوژی، در حصر علوم تجربی محدود و محصور نمی گردد و با تعمیم خود به حوزه روایت های کلان تا مسائل عظیم هستی شناختی استمرار می یابد.
فیزیک از کووارک و اتم و از ریزترین هسته مواد در عالم واقع آغاز می شود و تا بزرکترین کرات در کیهان شناسی و در عظیم ترین مباحث هستی شناختی مشارکت و اولویت دارد.
پارادایم هزاره سوم:
در همین راستا دو دوره تاریخی و دو پارادایم علمی قابل شناسایی است. ابتدا پارادایم هزاره اول یا عصر تاریخ پردازان است. فلسفه متقدم با ابزار براهین عقلی و با روش قیاسی از افلاطون، ارسطو تا هگل و مارکس را دربر می گیرد. اما فلسفه متاخر و فلسفه علم که از آگوست کنت، مور، بنتام و جان استوارت میل تا آیزایابرلین و ویل دورانت و کارل پوپر استمرار می یابد پارادایم هزاره دوم در عصر مدرنیسم را رقم می زند.
مرحله عبور از عصر مدرنیسم و ورود به هزاره سوم: با تلاطم، برخورد و شکست و پراکنش آراء و اندیشه ها در امور و علوم منجر به پدید آمدن توده های ریز و مولکولی در فضای هم اکنون گردیده است. توده های در حال گذری که برآمدن پارادایم هزاره سوم را نوید می دهد.
پارادایم هزاره سوم با متدولوژی تبیین، در راستای تحلیل و تبیین امور و علوم است و به هیچ وجه در صدد اثبات و یا تحکیم راهبردها و تحمیل ره آوردهای خود نیست.
مصادره معنا و مفهوم علم، و تعمیم روش و تعریف مطلق علم از سوی ابطال گرایان در جهان ملکولی و تورم آراء به نظر کمی عجیب و ناشی از تصنعی بودن سیطره تام و تمام آن است. گویا تدبیر اتاق فرمان جامعه جهانی بر آن است تا با زور و ابداع تصنعی جبر تاریخی، چنین اطلاقی از علم را به عنوان پارادایم این عصر قلمداد نماید. این صورت به ظاهر متعارف علم و سیطره آن بر فضای جامعه جهانی در واقع آن آخرین تکانه های رو به احتضار مدرنیسم و واپاشیدگی در جهان پراکنش امور و علوم است.
هر چند به ظاهر چنین علمی متعارف و پارادایم روز است و تعریف خود و صفات بارز خود را تعمیم و تحمیل به همه حوزه ها و نحله ها می نماید. اما جامعه جهانی در پراکنش امور و تشتت آراء به سر می برد و هیچ تعریف ثابتی از علم و معرفت را برنمی تابد. با این حال همین شرایط بغرنج در علوم و عدم قطعیت امور، خود صورت متمایزی از پارادایم و متعارف عصر امروز است. شاید پارادایم عصر بدگمانی ها و بلاتکلیفی عنوان درخوری برای عصر پست مدرنیسم باشد.
به عبارت دیگر همین صورت بی صورت و تشتت و پراکنش در امور و علوم در عین بی شکلی، فعلا خود شاکله علمی و پارادایم جامعه جهانی است. اما جامعه جهانی در این وضعیت در رنج و تشتت است و آبستن حادثه بزرگ، و دور نیست برآمدن ابرانسان از جهان اندیشه، تا اندیشه جهانی را در هزاره سوم بنیان نهد.
این پارادایم هزاره سوم و این اندیشه جهانی نه در قالب های حسی، تجربی و علمی محدود است و نه در نظام فلسفی و عقلی محصور است، و نه در توهمات انتزاعی عرفانی و شهودی در بند خود آرایی و تجلی و ظهور است. این اندیشه جهانی فقط تبیین است.
متدولوژی تبیین شیعه:
روش تبیین شیعه بر چهار عنصر اصلی عدم جراحی، امربین الامرین، عدم اثبات و ابطال خواهی است. به غیر از روش ابطال گرایی و اثبات پذیری در علم، روش برهان فلسفی و عقلی، روش شهود عرفانی و اشراقی، و روش نقلی و کلامی، همگی در سماجتی طاقت فرسا در صدد اثبات حقانیت راهبردها و ره آوردهای خویشند.
روش تبیین، تحلیلی شفاف و روان به پیشگاه ذهن زیبای انسان پیشکش می نماید. بدون جراحی و تفکیک امور و علوم به حسی و تجربی، عقلی و برهانی، شهودی و عرفانی و نقلی و کلامی. در این روش ذهن آرام و زیبای انسان را، نه سایه سنگین و تحمیل اثبات قالب های سترون حسی و تجربی، نه پوتک سنگین براهین عقلی، و نه توهمات انتزاعی شهودی، در خود محبوس و مچاله نمی سازد. در این روش تبیین و تحلیل ارائه می شود و انسان در فضایی مملو از طراوت و آزادی از رودخانه علوم و از بستر تمام قوای حسی، عقلی و شهودی سیراب می شود.
روش تبیین شیعی هرگز در صدد تحمیل اصول عقاید نیست (چون تعبدی نیست) و هرگز در صدد اثبات وجود خدا نیست. بلکه روش تبیین، تحلیل و تشریح امور است. هیچ پیامبری برای اثبات خدا مبعوث نگردید و هیچ انبیا الهی هم برای هدایت امت بی خدا مبعوث نگردید! چرا که هیچ امتی در هیچ زمانی منکر خدا نبوده است و نخواهد بود... مشکل همیشه شرک و دعوا هم بر سر توحید بوده است. اشتباه گرفتن شرک و یا مساوی گرفتن آن با انکار خدا اشتباه است.
روش تبیین اسلامی به نظاره، دقت، و تفکر در نظام آفرینش، و به تحلیل و تشریح امور اجتماعی، علوم انسانی، کیهانی، شیمی، فیزیک، نجوم و ... دعوت می نماید.
روش تبیین در صدد وحدت در جهان متورم و متشتت جهان امروز است. نفی تمامی پراکنش امور و علوم و شکل بخشیدن به فضای متناقض و غبار آلود جامعه جهانی. دور نیست تا از جهان مملو و انباشته از اندیشه، یک اندیشه جهانی را پیشرو داشته باشیم. با این حال روش تبیین با حد وسط بودن یا میانگین که از هر چیز یک چیز بی مایه، یک سازش و تسامح میسازد، بیگانه است.
روش تبیین روش های موجود دراثبات امور و علوم را که با راهبردهای دگماتیسم به ره آوردها و دوآلیسم های کثیر منجر گشته است، را نیز بر نمی تابد. این اتفاق میان اختلاف، یا ترکیب میان اعضاء و نحله ها نیست، بلکه امربین الامرین نفی هم این و هم آن است، ره آوردهای دوآلیسم فرد و جامعه، قهرمان و تاریخ، جبر و اختیار، عقل و عشق، فیزیک و متافیزیک، عین و ذهن هیچ یک به تنهایی بخشی از حقیقت واحد نیستند تا با وحدت میان آن دو به نتیجه واحد رسید. در واقع روش تبیین با تمام وجود و خلوص دعوت به نظاره و دقت و تفکر در نظام آفرینش می نماید. ذهن جراحی شده به بخش تجربی، برهانی و شهودی، ناگزیر از تقسیم و جراحی عالم یکپارچه به مقتضای ذهن جراحی است.