این همه الطاف الهی به بنیاسرائیل، چرا؟ در این مبحث که به بررسی تقابل و حتّی تعاطی میان بنیاسرائیل و کابالیسم میپردازیم، لازم است پیش از هر مسئله به این پرسش پرداخته شود که «چرا خداوند این همه دربارهی بنیاسرائیل لطف ویژه کرده است؟» انبیای فراوان از میان شان مبعوث کرده است، بیش از هر مردمی در میان آنان معجزه نشان داده است؛ معجزاتی که برخی از آنان به حدّی بزرگ، مهم و خارق قوانین طبیعت است که مانندش در میان مردمان دیگر واقع نشده است.
متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت بیستوچهارم قدرت کابالیسمیک مقدمه برای ورود به مبحث بنیاسرائیل
با اینکه تاریخ پیدایش قومی به نام بنیاسرائیل
کاملاً در دست تاریخ است (و این همه معجزات از آن جمله شکافته شدن خلیج
سوئز و عبور از دریا و غرق شدن فرعون در پیش چشم مردم 400000 نفری
بنیاسرائیل بوده و از مسلّمات تاریخ است) اما نظر به عظمت و سترگی
معجزهای مثل شکافته شدن دریا و عبور از آن، قَدَریاندیشان طبیعتگرا را
وادار میکند که دربارهی آن دچار شک و تردید شوند.
چرا خداوند چنین اعجوبههائی را دربارهی آنان انجام داده است؟
و چرا از میان این همه جامعهها و مردمان جهان، آنان را به این امتیاز اختصاص داده است؟
پاسخ:
پاسخ این قبیل پرسشها را باید در «انسانشناسی»
پیگیری کرد: قوانین طبیعت سلیقهی خدا و حکمت خدا است؛ بیتردید اگر
قوانین دیگر یا هر برنامه دیگری بهتر بود خداوند آن را جاری میکرد زیرا
خداوند علیم و حکیم کار غیرعلمی و غیرحکیمانه را انجام نمیدهد. و لذا
انبیاء، قرآن و اهل بیت (ع) از معجزه خوششان نمیآید، آن همه آیهها در
قرآن وجود دارند که معجزهخواهی و معجزهخواهان را نکوهش میکنند.
امّا گاهی پرسشهایی در ذهن انسان پدید میآید و به تدریج ریشهدار میگردد؛ مثلاً انسان میگوید: چرا خداوند دینداران و مؤمنان را با قدرت خود از طریق اعجاز یاری نمیکند تا بتوانند در برابر جریان مداوم کابالیسم پیروز شوند؟!
برای وضوح بیشتر این مسئله به سراغ پرسش همیشگی بشر برویم که به قول قرآن میگویند: «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا [1] اگر خدا میخواست و مشیّت میکرد ما مشرک نمیشدیم.» در جوابشان میگوید: «قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون [2] آیا به این گفتهتان علم دارید تا آن علمتان را به ما توضیح دهد؟ شما (در این گفتارتان) پیروی نمیکنید مگر از ظن و نیستید شما مگر گمانه میزنید.»
یعنی این موضوع که در ذهن شما هست پایه علمی ندارد تخیل محض و فقط گمانهزنی است. قرار بود «انسان» آفریده شود انسان مختار و موجود گزینشگر. اگر قرار بود یک موجود فاقد گزینش و مؤمن جبری، آفریده شود دلیلی بر آفرینش انسان نبود. زیرا خداوند پیش از آن فرشتگان را با مشیّت جبری خود، مؤمن آفریده بود.
«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ [3] بگو خدا (شما را گزینشگر و دارای اختیار آفریده و با ارسال رسل) حجت را بر شما تمام کرده است.» بلی درست است «فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعین [4] اگر میخواست و مشیّت میکرد همهی شما بشرها را (با مشیّت اعجازی) هدایت میکرد».
و بر شما موجودات مختار، ارسال رسل کرده تا حجت برایتان تمام شود: «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل [5] پیامبران را بشارتدهنده و هشداردهنده فرستاد تا انسانها حجتی بر خداوند نداشته باشند».
و پرسش مورد بحث ما نیز مشمول این آیات
است. اما برای فراهم شدن کامل زمینه برای پاسخ نهائی، باز به سراغ یک پرسش
دیگر برویم: گاهی به ذهن انسان میرسد: چرا خداوند این جهان و انسان را این
همه در گیرودار سختیها آفریده؟ ای کاش زندگی دنیوی بشر آسودهتر و
راحتتر از این بود، چرا این همه غم، غصه، رنج و گرفتاریها؟
بلی: خود خدا میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ [6] به تحقیق انسان را در فشار و سختی آفریدیم.»
و آنچه شما انسانها میخواهید و یک زندگی آسوده و کاملاً راحت، بدون غم و
غصه و رنج در ذهنتان هست. آن را نیز آفریدهایم؛ بهشت. آنچه در ذهنتان
هست بهشت است که راه برایتان باز است.
در این دو پرسش اخیر، به هرکدام
از پرسشها یک نمونه داده شده؛ برای پرسش اول آفرینش فرشتگان نمونه است. و
برای زیست راحت و آسوده، بهشت نمونه است.
پاسخ نهائی:
پس لازم
بود برای پرسش مورد بحث (یعنی: چرا خداوند دینداران و مؤمنان را با قدرت
خود از طریق اعجاز یاری نمیکند تا بر جریان مداوم کابالیسم پیروز شوند؟)
مانند دو پرسش فوق، نمونهای باشد، و حجت بر انسان تمام شود.
بدین جهت قومی را برگزید و آنان را از طریق اعجاز و معجزات از دست کابالیستها نجات داد و پیروز کرد تا سرگذشت این قوم نمونهای باشد و بشر بفهمد که موفقیت و پیروزی به وسیله اعجاز و معجزهها مشکل بشر را حل نمیکند. بنیاسرائیل با مشاهدهی عینی معجزات عظیم و با وجود آن همه پیامبران، به آن آرمان مورد نظر نرسیدند؛ در زمان موسی (ع) در حیرت و سرگردانی (تیه) و چادرنشینی در سینا به سر بردند. اما در عصر یوشع بن نون بدون استفاده از اعجازها و از طریق روند طبیعی قوانین طبیعت و بر اساس پیروی از قوانین طبیعی به تأسیس دولت موفق شدند.
پس انسان با تمسک به معجزه به جائی نمیرسد. اما ابلیس و کابالیسم با استفاده از «کهانت» و کاهنان، به مراد خود میرسد.
و به عبارت دیگر: انسان با تمسک به عوامل غیرطبیعی به آنچه برای آن آفریده شده (یعنی انسانیت) نمیرسد لیکن با تمسک به عوامل غیرطبیعی میتواند در مسیر ابلیسی بهرمند شود.
و استدلال شیطانپرستان نیز همین است که میگویند: خدا که کمک و امداد غیرطبیعی به ما نمیکند پس ما پیرو شیطان میشویم تا از یاریهای غیرطبیعی او بهرمند شویم.
«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطین [7] بگو پروردگارا، از وسوسههای شیاطین به تو پناه میبرم؛ وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یحْضُرُون [8] و به تو پناه میبرم از این که در نزد من حاضر شوند».
چرا بنیاسرائیل؟
بخش دوم پرسش این بود: چرا بنیاسرائیل را برای ارائهی این نمونه، برگزید؟
پاسخ:
اگر هر قوم
دیگری را نیز برای ارائه چنین نمونهای برمیگزید، باز میپرسیدیم چرا آن
قوم را برگزیده است. یک قوم از نسل ابراهیم، اسحاق و یعقوب را برگزید که آن
ایدهآل که در ذهن پرسشگر است از هر حیث و در همهی ابعاد، کامل باشد و
انسان پاسخ خود را به صورت کامل دریافت کند.
پیشگوئی کاهنان دربارهی تولد موسی (ع)
یک موضوع اجماعی که همهی ادیان، تاریخ و مورخان، حتی خود کابالیستها در آن اجماع دارند این است که کاهنان
در مصر، پیشگویی کردند که موسایی متولد خواهد شد و با قدرتِ کهانتی،
سنائی و فرعونی مصر مبارزه خواهد کرد و قیام او موجبات سقوط سلسله نوزدهم
فراعنه را فراهم خواهد کرد.
کاهن یعنی کسی که خبر از غیب میدهد و کارهائی بر خلاف قوانین طبیعت انجام میدهد.
قدرت و توان اِخبار از غیب به صورتهای زیر است:
1- انبیاء و معصومین که دارای «روح القدس» هستند میتوانند هم با منبع وحی مرتبط باشند و هم از غیب خبر دهند. و این معجزه است که در انحصار معصومین است.
2- تماس و ارتباط با ابلیس:
بیشتر احادیث و علمای ما این نوع ارتباط با ابلیس را معرفی کرده بودند و
امروز با برافتادن پرده از راز کابالا همهی جهانیان آن را شناختهاند.
3- تماس با شیاطین دونپایه (دونپایهتر از خود ابلیس).
4- تماس با برخی از جنها.
5- ریاضت
و تصفیه درون: انسان موجودی است که با ریاضت و تصفیه درون، میتواند
کارهای شگفت از جمله اِخبار از غیب داشته، کاهن باشد. و ممکن است گمان کند
که این توان را از تقوی و مثلاً نماز شب خواندن به دست آورده است که مصداق
خسر الدنیا و الاخره است.
دو نوع دیگر از کهانت هست که همهی آنها را در مقاله «معجزه، کرامت و کهانت» شرح دادهام. و از قول دانشمند شیعی که سمبل تقوی و تدین است یعنی شهید اول آوردهام، هم او میگوید که یکی از منشأهای کهانت، تصفیه درون است. [9] و به اجماع همهی مسلمین کهانت کفر است.
مشکل بزرگ ادیان و نبوتها
عوامالناس گمان میکنند اگر کسی غیبگویی کند لابد از اولیاءالله است و به مقام بالا رسیده است. بویژه اگر چنین شخصی به عنوان روحانی نیز شناخته شود. و شگفت اینکه برخی از روحانیان ما که در فقه خوانده و تدریس هم کردهاند که کهانت گناه کبیره و کفر است با این همه هر وقت میشنوند که فلانی غیبگویی میکند، او را از اولیاءالله مینامند. و شگفتتر از همه؛ امروز ما کسانی را داریم که اعتقاد به علم غیب انبیاء را منحصر و محدود به وحی میدانند، و ائمه طاهرین را فاقد علم غیب میدانند، و اینگونه باورها را خرافه میپندارند، اما همینها غیبگویی افراد غیرمعصوم را به عنوان «تقرب الی الله» باور میکنند. شاید در تاریخ بشر احمقانهتر از چنین اندیشهای وجود نداشته باشد؛ شاید توضیح چرائی چنین بینشی سخت دشوار باشد که چرا این حضرات علم غیب ائمه (ع) را نمیپذیرند و آنرا محال میدانند اما غیبگویی افراد معمولی را میپذیرند؟ لیکن اگر اندکی دقت کنیم پاسخ این پرسش به خوبی روشن میشود: پاسخ: چون غرب کابالیست آن را نمیپذیرد و این را میپذیرد.
غرب کابالیست و پیش از آن کابالیسم در شرق، در همهجا با نبوتها جنگیده و پیامبران را کذّاب و مفتری که ادعای وحی و نبوت را به خداوند افترا بستهاند، معرفی کرده و کهانت را تبلیغ کرده است.
نمونه:
چرا غربیان این همه کار باصطلاح علمی در آثار کاهنان غیبگو انجام دادهاند، امّا نبوت را از عرصههای فکری، علمی و فرهنگی تا جایی که توانستند کنار زدهاند؟ چرا آقای «نیکلسون» آن همه وقت گذاشته، زحمت کشیده و «تذکرة الاولیا»ی عطار نیشابوری را تصحیح و منتشر کرده است و در فرهنگ مسلمانان جای داده است؟! چرا مرکز باصطلاح تحقیقاتی استراسبورک آثار محیالدین
را این همه نشر و ترویج کرده است؟! آنان که دربارهی پیامبر اسلام (ص)
کاریکاتورهای توهینآمیز و فیلمها ساختند و سلمان رشدی را از جان و دل
دوست داشتند!! نمیدانم کی قرار است بفهمیم؟ کی مسائل اظهر من الشمس را درک
کنیم؟ تا کی باید آب به آسیاب دشمن کابالیست بریزیم؟ تا کی باید لقب مقدس «عارف» و «ولی الله» را به اولیاء ابلیس بدهیم؟!
در آینده، در جایی که سخن از نفوذ کابالیسم در امت اسلام خواهد شد، مداحیهای حسن بصری و… را دربارهی ابلیس و شیطانپرستی خواهیم دید. شنونده این سخن حق دارد باصطلاح از تعجب شاخ در بیاورد. زیرا کابالیسم از آغاز تاریخ در یک جریان واحد به طور کاملاً موفق کوشیده است که اولیاء ابلیس را جایگزین اولیاء الله کند. هیچ طاغوتی، هیچ فرعونی با صوفیان درگیر نشده است و بالعکس.
ادامه دارد…
نویسنده: علامه آیت الله مرتضی رضوی
منبع: کتاب کابالا و پایان تاریخش
دانلود کتاب کابالا و پایان تاریخش
پینوشتها:
[1] آیه148 سورهی انعام
[2] همان آیه149
[3] همان.
[4] همان
[5] آیه165 سورهی نساء
[6] آیه4 سورهی بلد
[7] آیه97 سورهی مومنون
[8] همان، آیه98
[9] توجه: تزکیهی نفس با تصفیهی نفس، فرق دارد، اولی مورد تأیید و تشویق
اسلام است اما دومی از سنخ ریاضت مرتاضان است. اولی منشأ غیبگویی و کهانت
نمیشود.