نویسنده مقاله بنیانگذار "عشقهای مریض"در سینمای ایران را فریدون جیرانی معرفی می کند منتها پیش از او محسن مخملباف است، که با فیلم نوبت عاشقی عشق های مریض را در سینمای ایران کلید می زند!
محسن مخملباف در مورد آخرین ساخته خود "سکس و فلسفه "که جایزه ویژه جشنواره بین المللی فیلم آسیامدیاتک ، آیتا لیا 2005 را به خاطر شجاعت در بیان موضوع و نو آوری هنری به خود اختصاص داد، می گوید: برای من سکس و فلسفه و نوبت عاشقی یک دوگانه سینمایی اند. این دو فیلم همدیگر را تکمیل می کنند، بی آن که یکدیگر را تکرار کنند و جالب این که هر دو از عشق و نسبیت حرف می زنند.
اما نه محملباف و نه جیرانی هیچ یک بنیان گذار عشق های مریض در جامعه ایران نیستند، بلکه تاریخ هزاره تاریخ و ادبیات ایران جز بر عشق های مریض نرفته است!
در فرهنگ و ادبیات شیعی چیزی بنام عشق نداریم. محبت، دوستی و مودت از جمله کلید واژه هایی است که از سوی فرهیختگان مریض به عشق تعبیر شده است.
عشق های مریضی که با واژه های دهن پرکن عرفانی و سنتی وجه ای مقدس مآب و حتی ماهیتی ملکوتی یافته است. هر چند همان عشق بازی های دیروز، امروز با کلید واژه های ترجمه ای و وارداتی مدرن از زبان جیرانی و فرهادی بیان می شود!
تمامی انحرافات اخلاقی و جنسی از رهگذر عشق مجازی به عشق حقیقی تطهیر و غسل تعمید داده می شود. برای نمونه آتش عشق مجازی و شاهد بازی، عراقی شاعر و عارف ایرانی را از اصفهان تا عراق پیش می برد. آنهم عشق به پسرکی نورسته، امرد و زیبا رو که در صورت او جلوه ای از زیبایی حق تجلی نموده است. و این گونه از نردیام عشق مجازی و زمینی راه بر آسمان عشق حقیقی می برند.
این عشق های کذایی که منشا آن قاعده "المجاز قنطره الحقیقه" متصوفه و عرفاست بنیان خانواده و شریعت ایران را با چالشی عظیم روبرو ساخته. جناب مخملباف که از توبه نصوح به نوبت عاشقی و از آن به سکس و فلسفه گذر می کند در واقع هفت شهر عشق را در می نوردد. بدعتی که این کارگردان بنام در سینما و تلوزیون بنا نهاد ریشه دوانده و تا برنامه های به اصطلاح علمی را نیز در بر گرفته است.
در حوزه علم و فرهنگ نیز، تا هنگامی که از پیش دبستان تا دانشگاه و اخذ مدرک پی اچ دی چنین می آموزیم که انسان حیوان ناطق است، سیر تکامل انسان از حیوان است، انسان موجودی غریزی است و ... به انسان خاستگاهی حیوانی بخشیده می شود و تعریفی حیوانی از او می شود، طبیعی است که خواست های او نیز حیوانی و غریزی خواهد بود. و چنین تعریف تحریفی از انسان او را حتی هولناک تر از حیوان می سازد.
تمامی عناصر فرد گرایی، اومانیسم، تنازع بقاء، شهوت مصرف و سکس ناشی از تعریفی غریزی و غربی بر مبنای تفکرات پوپر، داروین، داوکینز و هاوکینگ از انسان است، در این صورت چه توقعی از اهالی فرهنگ و سینما و حواشی آن می توان داشت؟ تا زیر بنای علمی اصلاح نشود روبنا و فرهنگ و حواشی آن هرگز درست نخواهد شد.
هر چند در سینمای غربی و آمریکایی با توجه به سناریوهای برون خانوادگی، ملی، و قهرمانگرایی های فردی و تاریخی، معمولا حریم خانواده به صورت مستقیم نشانه گرفته نمیشود و شاید برعکس تاکید بر اهمیت واژه فامیلی بسیار می شود. به همان نسبت که مردم ما با فیلم های هالیوود احساس اینهمانی و خویشاوندی نمی نمایند، با سینما و برنامه های تلویزیون داخلی ناخودآگاه برخوردی مرشدانه و مریدانه دارند. و از این جهت بسیاری از فیلم های سینمایی و برنامه های داخلی تلویزیونی ما با ورود به حریم امن خانواده تا زوایای تنگ و تاریک اتاق خواب بسیار خطرناکتر و مخرب تر از برنامه های هالیوود است!
برای نمونه واژه خیانت در سینمای غرب عینا وارد سینمای ایران شد با دوبله ناشیانه صدا و سیما و تعمیم آن به مخاطبین. اکثر مسیحیان هم زمان بیش از یک زن نمی توانند داشته باشند، و ارتباط یک مرد همزمان با زنان دیگر خیانت محسوب میشود. اما تعمیم این اعتبار از واژه خیانت خود خیانت نسبت به قوانین و عقاید عمومی این جامعه است. چرا که طبق سنت و قوانین این جامعه یک مرد می تواند همزمان چند همسر داشته باشد.
اما از سوی دیگر در سینمای ایران ارتباطات جنسی و ناهنجاری های خارج از عرف زنان تحت عنوان مفهوم عشق های مثلثی و ضربدری ترویج و تشویق می شود، رفتاری که جامعه ایران با توجه به شرایط اجتماعی و دینی آن را بر نمی تابد.
نه هالیود و سینما و ماهواره غربی، بلکه این تلویزیون و سینمای خودمان ویروس عشق های مریض و آلوده را وارد کانون خانواده ها ساخت و امروز نه تنها به عشق های مثلثی قانع نیست که به عشق های ضربدری و فجیع تر از آن که به عشق های خانوادگی، فامیلی تا نزدیک به محارم شده است!
کدام فیلم ایرانی است که در نهایت از یک عشق و مادینه بازی سردرنیاورد؟ محض رضای خدا فقط یک نمونه فیلم و سریال نام می توان برد که با سوء استفاده از مضامین عرفانی عشق و معشوق، راه سکس و فلسفه را نرفته باشد و سر از نوبت عاشقی در نیاورده باشد! فیلم شام آخر، گس، چهارشنبه سوری، من مادر هستم،سعادت آباد، برف روی کاج ها، عصر یخبندان، قرمز، آب و آتش، و ...
آن از فیلم حماسی اسطوره ای و قهرمانی و پهلوانی " پهلوانان نمی میرند" که در آخر قاتل از عشق به زن پهلوان سر آورد و شهید راه عشق شد! و این از فیلم های فرهادی، جیرانی، رخشان بنی اعتماد و تهمینه میلانی که سوژه های سفارشی را به خورد خانواده ها می دهد.
و آن فیلم جنگی دفاع مقدس که در بحبوحه جنگ و ترکش و خون و بوی باروت، هوس عشق و ترانه و ناز و کرشمه و خمیازه می نماید و آسمان شعرش پر از شکوفه های گیلاس!
رفته رفته کربلای حسینی بوی سیب می دهد و عاشورایش خشونت گرا و جامه مشکی عزادارانش تکدر خاطر می آورد. و در زیر هجمه چنین فرهنگی چادر مشکی عفاف و حجاب و خیمه خانواده رخت برمی بندد و می رود. روانشناسان روانی بر مسند مشاوره خانواده می نشینند و نسخه های غریزی جوامع غربی را تجویز می نمایند. روابط نامشروع دختر و پسر و عوارض شوم آن را با شناخت شخصیت طرفین قبل از ازدواج توجیه می نمایند! و هولناکتر آنکه این روانشناسان روانی درجایگاه ناصحین خانواده های در حال متلاشی قرار می گیرند که تنها با یک نشست نسخه معجزه آسای ویرانی تمام عیار خانواده را درهم می پیچند!
پرت و متروک افتادن خانواده ها از ناصحین و صالحین پیر خانواده، دوری و عزلت آنان از کلام و حدیث معصومین علیه السلام، بی تردید ناشی از هجوم بی وقفه برنامه های خانواده در تلویزون است که با حضور روانشناسان و کارشناسان به اصطلاح دینی، بنیان خانواده را درهم کوبیدند. آیا وقت آن فرانرسیده است تا فریاد برآورد: دیگر نسخه نویسی بس است و دست از سر خانواده بردارید!؟