جهان تشیع

جهان تشیع

مقالات علمی، فرهنگی و تاریخی
جهان تشیع

جهان تشیع

مقالات علمی، فرهنگی و تاریخی

چرا کورش‌ پرستان بی‌تربیتند؟

چندی پیش ناصر پورپیرار درگذشت. متفکر و نویسنده ای که در نوع خودش خاص بود. شاید ناجور با زمانه، بی رحم با خویش. تعبیری که پیشتر درباره نیچه بکار رفت: پیشرس بدنیا آمدگان! ... عده ای پس از مرگ متولد می‌شوند.

 شاید فردا برای امروز ناصر پورپیرار قضاوتی درست و منطقی ارائه خواهد کرد، اما برخی از جنس امروزیان براستی درباره او قضاوتی ناشی از سوء هاضمه از عدم ناشخوار گزاره ها و گزارش هایش داشتند.

 با بیوگرافی سیاه و سرگذشت او به سیاه نمایی اندیشه های او، از عقده ها به عقیده های او، از انگیزه ها به انگیخته ها و نوشته های او تاختند.

 

 

 

 

نگه کن که گفتار گوینده چیست         چه حاجت بدانی که گوینده کیست!

نقد منصفانه، نفی علمی و ابطال گزاره های نادرست او درست و جوانمردانه است. اما فیلتر سایت و وبلاگ، عدم صدور مجوز چاپ و دشنام و هرزه نگاری راه راست، گفتار و پندار نیک نیست!

او در انزوا، و درفقر و تنهایی درگذشت و بدون یاد بود و در سکوت خبری رفت! با این حال سفله های بزدلی بودند که همچنان از فحاشی برای کسی که درگذشته است فروگذار نکردند.  

 

به قول جناب مرادی غیاث آبادی: هر کس که در فضای اجتماعی تنگ‌نظر و نابُردبار ایرانی بخواهد آزاد و مستقل بیندیشد و بخواهد اندیشه خود را بدون چاپلوسی و باج دادن به کسی و بدون واهمه از کس دیگری بیان کند، باید خود را برای انواعی از تهمت‌ها و تهدیدها و بی‌حرمتی‌ها آماده کند.

پورپیرار و حضور چنین تفکری را برای شکستن بت تاریخ 2500 ساله برخی از اصحاب و رجال امری مبارک می شمارم. چون براستی گله محمد علی فروغی و نوچه های شوونیسم او نه تنها قومیت ها و زبان های دیگر را به دیده تحقیر می نگرند بلکه در ستایش تا حد پرستش ایران باستان نیاکان و خان و مان 1400 ساله خود را پس از انقراظ ساسانیان لگد کوب می کنند. خوب لابد پورپیرار و منطق بیان او مشت محکم و چماق درخوری است برای چماق بدستانی که سال هاست به دست این رجاله ها بر گرده اسلام و تشیع بلند شده است.

 

آقای رضا مرادی غیاث آبادی نویسنده و پژوهشگر واقعگرای ایرانی در مطلبی تحت عنوان "چرا کورش‌ پرستان بی‌تربیتند؟" می نویسند:

وقتی به منازعات طولانی ایرانیان و تورانیان در شاهنامه فردوسی می‌نگریم، در می‌یابیم که هیچیک از آنان به‌رغم همه جنگ‌ها و عداوت‌ها، سخن زشتی بر زبان نمی‌آورند. در بخش‌های کهن اوستا نیز اینچنین است. در تاریخ‌نامه‌هایی که شرح حملات و سرکوبگری‌های مقدونیان و ایرانیان و مغولان و اعراب و دیگران آمده است، نشانه‌ای از بدزبانی وجود ندارد. در روایت‌های تاریخی و اسطوره‌ای ملل دیگر- همچون مردمان هند و ژاپن و کره و آمریکای لاتین- نیز همینگونه است و به‌رغم همه اختلاف‌ها و نزاع‌ها، کار به سخن زشت و شنیع نمی‌کشد. حتی در زشتکاری‌هایی که به ابن‌ملجم و شمر و یزید منسوب شده است، اثری از فحاشی به چشم نمی‌خورد.

اکنون این پرسش پیش می‌آید که چرا کورش‌پرستان و بعضاً گونه‌های دیگری از گرایش‌های ناسیونالیستی، باستان‌گرایی، آریاسرایی، پان‌ایرانیستی و دیگر انواع مشابه آنها، با اینکه بیش از همه مردم جهان شعار پاکی و راستی و حقوق بشر سر می‌دهند، اما این اندازه بدزبان، هتاک و بی‌تربیتند؟ خاستگاه این اخلاق و رفتار (که تاحدودی گریبان کسانی را هم گرفته است که به نوعی با علوم و فرهنگ‌های باستانی سروکار دارند) در کجاست و از کجا ریشه می‌گیرد؟ آیا از فرهنگ ایران است؟ بی‌گمان که چنین نیست. فرهنگ مردم ایران حتی در قبال ضحاک و شمر و یزید نیز چنین نکرده است. آیا از تربیت خانوادگی است؟ البته که چنین نیست و پیشینیان ما حتی در یک نسل قبل هم تا این اندازه بی‌آزرم نبوده‌اند. آیا الگو گرفته از رفتار و گفتار کورش است؟ باز هم می‌توان گفت که چنین نیست و در هیچ منبع و مأخذی از بدزبانی کورش یاد نشده است. آیا برگرفته از آموزه‌های دین زرتشتی است؟ این نیز بعید است. با اینکه در متون پهلوی زرتشتی انبوهی از سخنان زشت به مخالفان و منتقدان نثار شده (برای مثال در دینکرد و ماتیکان گجستک ابالیش) و در نتیجه مجموعه‌ای غنی از واژگان مناسب برای فحاشی را در زبان پهلوی به یادگار نهاده است، اما شدت و حدت آنها هرگز به پای هرزه‌زبانی کورش‌پرستان نمی‌رسد.

به نظر می‌رسد که سرمنشاء این اخلاق و رفتار نکوهیده و زبان زشت کورش‌پرستان که به هیچ اصلی از حداقل اصول انسانیت پایبند نیستند، در احساس حقارت توأم با ناتوانی آنان نهفته باشد. اگر یکی از این دو وجود نداشت، آنان ناچار نمی‌شدند تا به بدزبانی روی آورند. کورش‌پرست در یک دست دروغ و در دست دیگر چماق دارد. هر کسی یا باید دروغ را بردارد و یا چماق را به جان بخرد. احساس حقارت عمیق او موجب شده تا بدون پذیرفتن مسئولیت، خود را پشت نام مخفی پنهان سازد، و ناتوانی از هرگونه عکس‌العمل دیگر (و از جمله ناتوانی از پاسخ منطقی و مستدل به منتقدان) موجب شده تا به چماقداری لسانی و زبان وقیحانه پناه ببرد.

از آنجا که انبوه دروغ‌های تاریخی کورش‌پرستان برملا شده و دُم خروسشان بیرون افتاده است، بجز اشخاص معدودی که قوه تمییز و ادراک کافی ندارند، کس دیگری ادعاها و تاریخ‌سازی‌های کورش‌پرستانه را به جد نمی‌گیرد و آنان ناچارند تا همچون «صفرسیاه» کاری کنند تا دیگران از ترس اعتبار و آبروی خود جرأت اعتراض و انتقاد و طرح سؤال نداشته باشند. با اینکه آنان احتمالاً می‌دانند که همین خوی زشت موجب آشکار شدن ماهیت واقعی‌اشان خواهد شد و به سرنوشت صفرسیاه دچارشان خواهد کرد، اما درمانده‌اند و چاره‌ای جز ادامه همین روش غیرانسانی ندارند؛ چرا که هویت کورش‌پرست در دروغگویی و بی‌تربیتی نهفته است و اگر این دو را از او بگیری، چیز دیگری در کیسه‌اش باقی نخواهد ماند.

رضا مرادی غیاث آبادی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد