جهان تشیع

جهان تشیع

مقالات علمی و سیاسی
جهان تشیع

جهان تشیع

مقالات علمی و سیاسی

انسان و جهان هستی – قسمت نخست

انسان و جهان هستی - قسمت 2

  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا تُغْنِی الآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ

بگو بنگرید که در آسمانها و زمین چیست ونشانه‏ ها و هشدارها گروهى را که ایمان نمى ‏آورند سود نمى‏ بخشد 
 
 

مقدمه:

کیهان شناسی یکی از قدیمیترین چیزهایی است که بشر را شیفته خود کرده و به خود مشغول کرده است.تعجبی هم ندارد.ما از کودکی شنیدن داستان و قصه را دوست داریم و در بزرگسالی هم قصه گو هستیم.  کدامین قصه با شکوه تر و دلربا تر از داستان خلقت وجود دارد؟

در طول هزاران سال،مذاهب و سایر سنتهای فلسفی در چهارگوشه جهان سعی کرده اند توضیح دهند که خلقت این عالم چگونه روی داده است. علم نیز در طول تاریخ ،از طریق دانش کیهانشناسی کوشیده است تا در این رقابت شانس خود را بیازماید.

درباره علم کیهانشناسی مدرن باید گفت که، در حقیقت با پیدایش نظریه نسبیت عام اینیشتین بود که این علم  بوجود آمد.بلافاصله پس از آنکه اینیشتین نسبیت خاص را ارائه داد ،خودش و دیگران از این نظریه برای تفسیر و توجیه  کلی عالم هستی ،استفاده کردند.در طی چند دهه پس از آن،نسبیت عام چارچوب اولیه کیهانشناسانه ای را فراهم کرد که امروزه آن را با نام نظریه انفجار بزرگ Big Bang Theory  می شناسیم.

نظریه ای که با رویکرد و دیگاه خاص خود ،بسیاری از ویژگیهای مشاهدات نجومی ما را تائید کرده و توضیح می داد. در اواسط دهه ۱۹۶۰،شواهدی جدید از درستی نظریه انفجار بزرگ بدست آمد که این نظریه را تائید می کرد،مشاهدات و رصدهای دقیق نشان می داد که یک تابش میکروویو (ریز موج) فسیلی یکنواخت در تمام عالم بطور یکنواخت وجود دارد و در همه جای عالم نفوذ کرده است. این تابش اگرچه از دید چشم غیر مسلح مخفی است ولی با کمک آشکارسازهای میکرو ویو به آسانی قابل اندازه گیری است.  این تابش میکرو ویوو  همچون فسیلی است که از زمان آغاز جهان هستی بجای مانده است، این تابش ضعیف در واقع پس ماند و باقیمانده تابش شدید و قوی ای است که در لحظه تولد عالم همه جا را با نور خیره کننده خود پوشانیده بوده است.نور شدیدی که در آن لحظات شکل گیری عالم، همه جهان هستی در آن غرق شده بوده است.این تابش شدید به مروز زمان با گسترش عالم سرد تر و سردتر شده و امروزه بصورت یک موج میکرو ویو در هر گوشه عالم هستی که به آن خیره شویم ، مشاهده می شود.

وجود چنین فسیل کهنسالی قبلا توسط نظریه انفجار بزرگ پیشگویی شده بود و مشاهده آن مهر تائیدی بر درستی این نظریه بود. در دهه ۱۹۷۰ ، پس از گذشت یک دهه از بررسیهای موشکافانه و دقیق تر و با کمک پیشرفتهای تکنولوژیک ،مشخص شد که کیهان در پاسخ به تغییرو تحولاهای شدید حرارتی و دمایی چگونه عمل می کند.  در این زمان بود که نظریه انفجار بزرگ جای خود را در میان سایر نظریه های کیهان شناسی به عنوان نظریه ای  برتر و پیشتاز، ثبت کرد. این روزها دیگر کمتر کسی است که با نظریه مهم مهبانگ و یا همان انفجار بزرگ BIG BANG آشنا نباشد.


البته از آنجائیکه که غالبا خبرها کمی دیر به اغلب مردم ما می رسد.خیلی ها هنوز نمی دانند که فیزیکدانان همگی متوجه شدند که این نظریه نیز در گل فرو می ماند و نمی تواند پاسخ پرسشهای اساسی ما در کیهان شناسی را بدهد.در ضمن این نظریه اگرچه در ابتدای ارائه شدنش به جامعه علمی با برخی از مشاهدات نجومی ما تطبیق داشت و توضیح دهنده و تفسیر کننده برخی از این مشاهدات بود ولی امروزه با بسیاری از مشاهدات نجومی ما تطابق ندارد.دوستانی که به علم کیهان شناسی علاقه مند هستند حتما می دانند که منظورم من چیست و کدام شواهد و مشاهدات را می گویم.


به عنوان مثال،به یکی از ویژگیهایی که در زندگی روزمره با آن روبرو می شویم و هنوز فیزیک نتوانسته است توضیحی معقول و قابل قبول برای چیستی آن ارائه دهد،اشاره می کنم. یکی از عمیقترین و چالش برانگیزترین رازهای حل نشده در فیزیک مدرن چیزی است  که فیزیکدان بزرگ بریتانیایی سر آرتور ادینگتون Sir Arthur Eddington آن را پیکان زمان  (Arrow of Time) نامید.

 برای ما همیشه بدیهی و مسلم بوده است که  در عالم هستی از نظر زمانی راستا و جهتی وجود دارد.راستا و جهتی که رویدادها در طول آن روی داده و آشکار می شوند. مثلا تخم مرغها همیشه می شکنند و این اتفاق در مسیر عکس هیچگاه روی نمی دهد.هیچگاه مشاهده نشده است که تکه های شکسته شده تخم مرغ از نو بهم بچسبند و تخم مرغ سالمی را تشکیل دهند. شمع ها ذوب می شوند و این اتفاق در مسیر عکس روی نمی دهد و شمع های ذوب شده دوباره خود به خود جامد نمی شوند.خاطرات ما همیشه مربوط به گذشته است و هیچگاه ما خاطراتی مربوط به آینده خود را بیاد نمی آوریم. یا اینکه مردم همیشه پیر می شوند و هیچگاه جوان نمی شوند.


حقیقت این است که این عدم تقارنها بر زندگی ما حکمفرما هستند. این تفاوت و تمایز بین حرکت رو به جلو و رو به عقب در زمان ،یک عنصر همیشه غالب در حقیقت تجربی ماست.
اگر حرکت رو به جلو و حرکت رو به عقب در زمان ،همان تقارنی را داشت که مثلا ما در مشاهده چپ و راست ، و یا در توجه به عقب و جلو آنرا پیدا می کنیم ،آنگاه دنیا برای ما غیر قابل شناخت می شد. تخم مرغها همانگونه که می شکستند،می چسبیدند و شمعها به همان شکل که ذوب می شدند دوباره منجمد می شدند و ما همانگونه که گذشته را به یاد می آوریم،آینده را نیز به خاطر می آوردیم. مردم همانگونه که پیر می شدند ،جوان نیز می شدند. تجربه ما به ما می آوزد که ،مطمئنا چنین حقیقتی که داری  تقارن زمانی است،حقیقت دنیای ما نیست.

ولی سئوال اساسی در اینجاست. این عدم تقارن در زمان از کجا آمده است؟ چه چیزی مسئول این خاصیت اساسی زمان در دنیای ماست؟

نکته عجیب در اینجاست که قوانین شناخته شده و پذیرفته شده فیزیک در ظاهر خودشان وجود چنین عدم تقارنی را نشان نمی دهند.  با هر مسیری در زمان چه رو به جلو باشد یا رو به عقب ،در قوانین فیزیک به یک شکل برخورد می شود و تفاوتی در برخورد با آنها وجود ندارد.
  همین باعث شده که معمای بزرگی بوجود آید. هیچ  نشانه ای در معادلات اساسی و پایه ای فیزیک وجود ندارد که ما را ملزم کند تا با یک جهت در زمان به شکل متفاوتی از جهت دیگر رفتار کنیم. از نظر قوانین فیزیک هیچ جهت زمانی نسبت به جهت دیگر برتری و رجحان ندارد . ولی ما در واقع و در حقیقت چیزی کاملا متفاوت را تجربه می کنیم. حقیقت این است که ما همیشه زمان را در یک جهت می بینیم و آن را تنها در یک راستا تجربه می کنیم.برای ما همیشه زمان از گذشته شروع شده و به آینده ختم می شود.

ما غالبا عادت داریم تا توجه خود را  بروی وجوه آشنا و ملموسی از زندگی روزمره متمرکز کنیم. ولی برای یافتن پاسخ این سئوال مجبوریم تا به قلمروی نا آشنای دیگری سفر کنیم.قانع کننده ترین جوابی که برای حل این ناهنجاری می یابیم ،زمانی است که تفکر خودرا به یکی از نا آشنا ترین رویدادها در عالم هستی متوجه می کنیم. یعنی زمان آغاز خلقت و شروع جهان.

علارغم تمام موفقیتهایی که نظریه انفجار بزرگ دارا بود، این نظریه نقایص ونقاط ضعف مهمی را نیز در بر داشت. این نظریه در توضیح دادن به این سئوال که چرا طرح کلی و شکلی که از عالم توسط مشاهدات و رصدهای نجومی مشخص شده است اینگونه است،دچار مشکل بود. 

طیف میکرو ویوو پس زمینه ای عالم هستی، از زمانی که کشف شده است تا به امروز، بطور مستمر مورد مطالعه کیهان شناسان قرار گرفته است.



مشکل از اینجا ناشی می شود که نظریه انفجار بزرگ قادر به پاسخ دادن به این سئوال نبود که چرا دمای این طیف در تمام عالم هستی بصورت کاملا یکنواخت و همگون پخش شده است. علاوه بر این نکته بسیار مهم دیگری نیز وجود دارد که داستان ما به آن ارتباط دارد و آن این است که،نظریه انفجار بزرگ هیچ توضیح متقاعد کننده و معقولی در رابطه با اینکه چرا عالم هستی در لحظات اولیه شکل گیریش  در یک حالت فوق العاده منظم بوده است ،نمی دهد. بلکه با کمال تعجب عکس آن را پیشگویی می کند.این نظریه قادر نیست که توضیح دهد چرا پیکان زمان به این شکل کنونی – که ما تجربه میکنیم- است.

نظریه انفجار بزرگ اینگونه نتیجه گیری می کند که جهان در ابتدای شکل گیری در یک حالت حداکثری بوده است در چنین حالتی بی نظمی عالم در حد اعلای خویش بوده است .با وجود چنین بی نظمی ( آنتروپی ) فوق العاده بالایی، دیگر با گذشت زمان بی نظمی آن نمی توانسته افزایش یابد.

قوانین شناخته شده فیزیک و مورد قبول ترمودینامیک اینگونه حکم می کنند که در چنین شرایطی فقط دو امکان وجود داشته باشد. یکی اینکه بی نظمی عالم به همان صورت ثابت باقی بماند ،که در این صورت دیگر پیکان زمان ترمودینامیکی وجود نخواهد نداشت . و یا اینکه بی نظمی آن شروع به کاهش کند که در آن صورت هم پیکان زمان ترمودینامیکی آن باید در خلاف جهت پیکان زمانی فعلی باشد که ما اکنون تجربه می کنیم. نظریه انفجار بزرگ در این نقطه است که در گل فرو می ماند. این مسئله حل نشده است و پرونده ها آنها  هنوز هم باز است.این مسئله ،الهام بخش بسیاری از پیشرفتهای کیهانشناسی در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ شد. این مشکلات باعث شد تا نظریه کیهانشناسی جهان های تورمی  متولد شده و به جهان فیزیک  معرفی شود.


در این نظریه جدید سعی شده است تا نظریه انفجار بزرگ (مهبانگ) اصلاح شود. برای این اصلاح فرض شد که کیهان در لحظات ابتدایی شکل گیری دچار یک انبساط و تورم ناگهانی و سریع و وسیع شده است. بر طبق این نظریه ،این انبساط فوق العاده سریع در کسری از ثانیه روی داده است.(اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم،بر طبق این نظریه، سایز جهان با ضریبی بزرگتر از یک میلیون تریلیون تریلیون بار در کمتر از زمانی معادل یک میلیونیم تریلینیوم تریلینیوم ثانیه افزایش یافته است).


البته این نظریه خواهد توانست تا حد بسیار زیادی نقص نظریه انفجار بزرگ را جبران کند- در توضیح دادن به اینکه چرا شکل فضا اینگونه است و تشعشش میکرو ویوو کیهانی یکنواخت توزیع شده است و اینکه توضیح دهد چرا عالم در لحظات ابتدایی خویش حالتی فوق العاده منظم داشته است- این نظریه موفق شد تا پیشرفت زیادی را  هم در توضیح دادن مشاهدات و رصدهای نجومی و هم در اینکه چرا پیکان زمانی که ما تجربه می کنیم ،اینگونه است داشته باشد.



البته علا رغم تمام موفقیتهایی که این نظریه داشته است ،این نظریه نیز همانند نظریه انفجار بزرگ رازی  حل نشده را در درون خویش مخفی کرده است.

 این نظریه نیز همانند نظریه انفجار بزرگ بر پایه معادلاتی که اینیشتین در نظریه نسبیت عام خود عنوان کرد،بنا شده است. با وجود اینکه خیل عظیمی از مقالات علمی و تحقیقات دانشمندان درستی معادلات نسبیت اینیشتین را در توصیف اجسام و رویدادهای بسیار بزرگ و غول آسا تائید کرده اند،ولی تمام فیزیکدانان به خوبی می دانند که برای توصیف فیزیکی از عالم هستی در لحظات ابتدایی شکل گیریش،نمی توان از این معادلات استفاده کرد.


دلیل اینکه چرا معادلات نسبیت در توصیف رویدادهای لحظه تولد عالم ناتوان هستند نیاز به کمی توضیح دارد. در آن لحظات ابتدایی عالم آنقدر کوچک بوده که باید به جای نسبیت، دست به دامان مکانیک کوانتوم شد. زیرا در آن زمان اتمها و ذرات بنیادین تشکیل دهنده عالم هستی آنقدر به هم نزدیک بوده اند که مجبوریم برای توصیف آنها به قلمرو و دنیای کوانتومی وارد شویم.

 

مسئله در اینجاست که ،وقتیکه معادلات نسبیت عام را با معادلات مکانیک کوانتوم مخلوط کرده و در هم می آمیزیم،نتایج فاجعه باری بدست می دهند.در چنین حالتی، معادلات تماما در هم فرو می شکنند. این پنجر شدن دانش فیزیک در چنین حالت و زمان ، باعث می شود تا ما نتوانیم اطلاعاتی از آنچه در لحظه تولد عالم روی داده است،بدست آوریم و لذا نمی توانیم شرایط لازمی را که برای توضیح دادن پیکان زمان لازم است،به درستی درک کنیم.

گزافه گویی نیست اگر این شرایط را کابوسی برای نظریه پردازان بنامیم. مسئله اصلی نبود و فقدان ابزاری ریاضیاتی لازم است. ابزاری که بتوانیم از آن برای تجزیه و تحلیل  قلمرویی که ماورای دسترسی آزمایشگاهی ما قرار دارد، استفاده کنیم. از آنجایئکه مفاهیمی چون فضا و زمان به شکل اساسی با این قلمروی دور از دسترس ما- لحظه تولد عالم –  ارتباط دارند، برای شناخت و درک کامل آنها مجوریم تا معادلاتی را پیدا کنیم که بتواند بر آن شرایط تکینگی و منتها الیهی غلبه کند.  شرایطی که در آن چگالی، انرژی، دما و سایر خصوصیات بنیادین عالم هستی  فوق العاده فوق العاده زیاد بودند. قطعا این هدف کلی و اساسی ماست و آنچه که تمام فیزیکدانان مشتاقانه انتظارش را می کشند و به آن نیازمندند، یک نظریه یکپارچه و فراگیر است.

بله همه این مقدمه برای این بود که شما را با این مسئله و پرسش اساسی آشنا کنم . بله همه جهان کیهان شناسی و مجامعه علمی و آکادمیک دنیا منتظر ارائه نظریه ای جدید هستند .. نظریه ای که بتواند سئوالات بیشماری را در این راستا توضیح دهد. متاسفانه استعمار و استحمار چنان بر جامعه ما اثر گذار بوده است که اگر از غالب مردم ایران بپرسید خوب در این راستا ما چه کار می توانیم بکنیم.میگویند هیچ.

البته از جایی که برای ما ایرانی ها همیشه مرغ همسایه غاز است،ما همواره منتظر می مانیم تا مثلا یک انگیلیسی خدانشناس مثل استیون هاوکینگ (منکر خدا) پیدا شود و نظریه ای ارائه کند و ما مبهوت و شیفته نظریه او شویم و کتابهای او را ترجمه کرده و در ده ها هزار جلد منتشر کنیم.  جدیدا این آقا از روی صندلی چرخدار خود بر کرسی ریاست علم نجوم نشسته است و به توجه به حمایت همه جانبه رسانه های جمعی در اختیار پادشاهی کبیر بریتانیا اعلام کرده است که بله خدا مرده است.

اصلا خدای نبوده است.آفریدگاری وجود ندارد و هرچه شنیده اید از خدا و آفرینش و جهان آخرت کشک است
.

من کاری به آن خود باختگانی که دربست اختیار عقل خود را در اختیار این به ظاهر دانشمندان می دهند ندارم.آنهایی که تا یک اروپایی به اصطلاح دانشمند مهملی گفت و چرندیاتی سر هم بندی کرد و در آن خدا و آخرت را منکر شدف، بلا فاصله مشعوف می شوند و بشکن زنان ذوق کرده و مرگ خدا را جشن می گیرند.
جالب اینکه اگر از یکی از این جماعت بپرسی خوب این آقای فیزیک دان چه گفت؟
این استاد مسلم فلسفه و عرفان چه گفت؟

می گوید:خیلی حرف مهمی زده و اونقدرحرفش مهم است که من و امثال من نمی توانیم بفهمیم. ولی روی سخن به آن دیگر دوستانی است که مشتاق دانستن هستند و در عین حال به این نکته هم ایمان دارند که خدایی هست. خدایی که نمی توان وجودش را انکار کرد. و این را با تمام وجود حس می کنند که آفتاب آمد دلیل آفتاب.
قبول دارم که یکی از دلایل عقب افتادگی جامعه ما به خواب فرو رفتن به اصطلاح دانشمندانم است. این مسئولیت ،مسئولیت همه اساتید،دانشجویان،علما،طلاب،محققان و علاقمندان است که در این راستا بکوشندو به همه دنیا نشان دهند که ایرانی مسلمان نیز می تواند نظریه پرداز باشد. ان شا الله در قسمت بعدی می خواهم عالمی را به شما معرفی کنم که بر خلاف تبلیغاتی که دشمنان دین و دیانت برای علمای ما کرده اند،در کنج حجره خود نخزیده و خود را اسیر موهومات ارسطویی و افلاطونی که هنوز در حوزه های علمیه ما رسوب کرده است ،ننموده است.

ایشان را بسیار می ستایم.هرچند ممکن است مانند هر نظریه پرداز دیگر نظریه ای که او ارائه می دهد نقاط ضعفی داشته باشد و اشتباهاتی در آن راه یافته باشد ولی لا اقل این شهامت را داشته که زنجیر ها و بندهایی که ذهن سایرین را در حوزه های علمی ما در خود اسیر کرده،بگسلد و حرفی نو بزند. جالب اینجاست که نظریه ایشان مورد توجه برخی از کیهان شناسان آن سوی آب شده است و حتی برخی از نظریات ایشان را به نام خود نیز منتشر کرده اند.

ادامه در قسمت بعدی ان شا الله

نویسنده : امین روستاپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد